ایران سبز
ایران سبز

ایران سبز

ترنم دل

گاهى نسیم ملایمى از معنویت مى‏وزد و جانت را طراوت مى‏بخشد.
حس مى‏کنى درمان تمام خسته‏دلى‏ها و افسردگى‏هایت، در آن نسیم، نهفته است.  


همچون خسته از راه رسیده‏اى هستى که به چشمه آبْ دست یافته، یاگرمازده‏اى که با پاى خسته و پرآبله، به سایه سارى در کویرى سوزان رسیده.
دوست دارى سر بر شانه آن نسیم بگذارى، دست در گردنت اندازد و از عطر جان‏بخش خود، مدهوش و سرشارت کند.
مى‏خواهى خلوت مسجدى و جذبه محرابى پیدا کنى تا دور از هیاهوى زندگى، با خود و خداى خود، خلوت کنى و حرف دل را بر زبان نیاز، جارى کنى و کامِ جان را از چشمه «ذکر» او سیراب کنى و عطشت را با برکه « یاد خدا » فرونشانى و روح خود را تازه و با نشاطسازى.
دلت مى‏خواهد به راحتى و بدون تردید و رودربایستى با خدا، پیشانى بر خاک بگذارى و سجده‏اى پُر اشک را به آستان آن «بى‏نیاز»، هدیه کنى.
هستى را با همه عظمتش، مانند یک «معبد» مى‏بینى و آسمان برافراشته را یک «محراب» ، و خود را یک « بنده » ؛ بنده‏اى که دل و جانش با چراغ معرفت، روشن است، و راه دراز خاک تا افلاک را با راهنمایى « اشک » طى مى‏کنى و براى بى‏پناهى و دلگیرى خود، پناهگاه و دلدارى چون خدا مى‏یابى و احساس مى‏کنى که در خلوت محراب نیاز، مستحقّ یک اجابت ناب هستى و با چشمى بیدار و دلى هشیار، براى اشتیاق سبز خود، راهى جز راز و نیاز نمى‏شناسى.
مى‏بینى که در درونت، در سویداى جانت، در ضمیر پنهانت، یک «خودِ الهى» و « فطرت توحیدى » نهفته است که هرگاه از آن صحبت مى‏شود. حرف‏ها را آشنا مى‏یابى و هر وقت به آن دعوت مى‏شوى، دعوتى صمیمى را شاهدى.
نباید بگذارى آن خودِ الهى و آن جلوه ربوبى که در سرشت توست، زیر لایه‏هاى ضخیم غفلت و غرور، نابود شود و در پسِ پرده‏هاى تیره عصیان و لذّت‏پرستى بمانَد.

پس خداى عالمیان را ، ز عمق جان و دل خویش، عاشقانه صدا کن

شهادت حضرت زینب کبری(س) تسلیت باد

ای شکوه حماسه در سراپرده حیرت! ای زخم خوره نینوا! ای بانوی خورشیدهای دربند! ای زینب قهرمان! تو که خود، وسعتی به اندازه همه سوگ های آفرینش داشته ای، تو که خود دریای بی کران اشک را، ساحل بودی، چگونه باید بر تو سوگواری نمود که ما سوگواری را از تو یادگار داریم. تو که آواز سرخ کربلا را از حنجره بردباری اش، به گوش تاریخ رساندی و اگر این حنجره صبوری نبود، و اگر آن نطق آتشین تو در کاخ استبداد یزیدیان نبود، داستان جان سوز آن ظهر عطشناک در هزار توی کوچه های تاریخ به دست فراموشی سپرده می شد.
به دنیا آمده بود تا صبر را شرمنده کند، زینب(س) این اسطوره تاریخ را می گویم. آمده بود تا عشق را مبهوت لحظه های زلالش کند. آمده بود تا صدق و وفا را به جهانیان بیاموزد و متانت و وقار را به نمایش گذارد. آمده بود تا رسالت خود را به انجام برساند؛ مونس و یار برادر، سالار قافله حسینی و غم خوار اسیران باشد. آمده بود تا فریاد بلند مظلومان باشد؛ فریادی که پژواک آن هنوز هم از ورای تاریخ به گوش شنوای دل های حق جویان می رسد.
اسیران، بر هودجی از خون نشسته بودند. با حسین آمده بودند و بی حسین بر می گشتند و سالار قافله، زینب بود؛ هر چند خمیده و شکسته دل، ولی به پاسداری از حقیقت ایستاده بود تا امتداد راه برادر باشد. وصیت برادر این بود که «زینبم، بعد از من مبادا روی بخراشی و گریبان بدری و جزع و فزع کنی» و زینب اکنون آرام چون شقایقی داغ دار با مصیبتی عظیم در دل، همراه قافله شده بود. 

  


زینب(س) در خانه رفیع امامت رشد یافته، از لبان وحی علم آموخته، و در دامان کرامت پرورش یافته بود. او لباس پاکی و تقوا پوشیده بود و به آداب و اخلاق اسلامی مزین گشته بود. زینب(س) فصاحت و بلاغت را از علی، نجابت را از فاطمه، صبر و شکیبایی را از حسن و مظلومیت در عین ایستادگی را از حسین آموخته بود؛ او روح بلند رضا بود. حضرت زینب(س) در خضوع و خشوع و عبادت و بندگی، وارث پدر و مادر بود.
او بیش تر شب ها را با عبادت و بندگی حضرت حق به صبح می رساند و همواره قرآن تلاوت می کرد. تهجد و شب زنده داری حضرت زینب(س) در طول حیات پربرکتش ترک نشد؛ حتی در شب یازدهم محرم با آن همه رنج و خستگی و دیدن آن مصیبت های دلخراش هم به عبادت خدا پرداخت. حضرت سجاد(ع) می فرماید: «آن شب دیدم عمه ام بر سجاده نماز نشسته و مشغول عبادت است.» و نیز از آن حضرت نقل شده که «عمه ام زینب با این همه مصیبت از کربلا تا شام، هیچ گاه نمازهای مستحبی را ترک نکرد» و نیز روایت می کنند: «چون امام حسین(ع) برای وداع با زینب(س) آمد، فرمود: خواهرم، مرا در نماز شب فراموش نکن.»
زینب(س) در ایام کودکی، با برادرش حسین(ع) انس و الفتی عجیب داشت و در کنار برادر، آرامش می یافت و دیده از دیدارش بر نمی بست و از حضور مبارکش دور نمی شد (روزی حضرت فاطمه(س) نزد پدر(ص) رفت و عرض کرد: «پدر جان، متعجبم از محبت فراوانی که میان زینب و حسین است. این دختر چنان است که بی دیدار حسین شکیبایی ندارد.» رسول خدا(ص) چون این سخن بشنید، آه دردناکی از سینه برکشید و اشک دیده بر چهره روان کرد و فرمود: «ای روشنی چشم من، این دختر با حسین به کربلا خواهد رفت و به هزارگونه رنج و بلا گرفتار خواهد شد.»
حضرت زینب(س) تنها ۵۶ سال امانت الهی خویش را بر دوش کشید.
نقل است که در اواخر عمر آن بانوی بزرگ، در مدینه منوره قحطی پیش آمد. عبدالله بن جعفر، همسر حضرت زینب(س) در شام، مزرعه ای داشت و ناچار به اتفاق همسر خود در آن دیار رحل اقامت افکند. حضرت در آن سرزمین بیمار شد و در همان جا روح خود، این امانت الهی را به صاحبش بازگرداند و با جسمی خسته از فراز و نشیب زمان و رنجور از جور مردمان به دیار باقی شتافت.
چشمانش را گشود و برای آخرین بار به دورترین نقطه خیره شد. دراین مدت حتی یک لحظه چهره برادر از نظرش دور نمانده بود. آتش اشتیاق بیش از پیش شعله کشید و یاد برادر، تمام وجودش را پر کرده بود. لحظه وصال نزدیک بود. دوباره خیمه های آتش زده و سرهای بر نیزه، چشمانش را به دریایی از غم مبدل ساخت. زینب(س) پلک ها را روی هم گذاشت و زیر لب گفت: «السلام علیک یا اباعبدالله» و به برادر پیوست.
عروج ملکوتی آن بانوی مکرمه بنا به قول مشهور در پانزدهم رجب سال ۶۲ قمری رخ داد. اینک مزار شریفش، قبله عاشقان خاندان عصمت و طهارت است.

روز پدر بر همگان مبارک

(( حاج آقا مرتضی  پدر عزیزم روزت مبارک))

 

 

 

 

پدرم نمی دانم وقتی دست به قلم می شوم سررشته کلام گم می شود گوئی می خواهم در مورد واژه ای سخن به میان آورم که دنیا از درکش عاجز است اما فقط تمام جملاتم را در این جمله کوتاه خلاصه می کنم که من (((روح الامین )))

 {{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{ دوست دارم }}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}

 شانه‏هایت، ستون محکمی است پناهگاه امن خانه را.
دست در دستانم که می‏گذاری، خون گرم آرامش، در کوچه رگ‏هایم می‏دود.
لبخند پدرانه‏ات، تارهای اندوه را از هم می‏دراند.
تویی که صبوری‏ات، دل‏ ناامیدم را به سپیده‏دم امیدواری سوق میدهد آن هنگام که ابرهای دلتنگی ام اشک را درچشمانم به ارمغان می آوردو همواره و همواره  بوسه هایم بر دستان پینه بسته ات دل پریشانم را آرام می کند.پدرم نمی دانم چگونه دلتنگیهایم را برات واگویه کنم  اما همین بس که  بدانی عاشقانه  دوستت دارم مرا کفایت می کند .پدرم (بابایی) آموزگار بزرگ من !اندیشیدن  برای فرداهای دور را از تو آموختم. چین‏های صورتت، نقشه سال‏های کودکی من است. هنوز از شنیدن تکیه کلامهای من خنده بر لبانت جاری می شود واگر می دانستم که از حرفهای من دلشاد می شـوی از این نـوع تکیـه کلامهـا بسیــار می آموختم که  همیشه و همه جا برایت حرفهایم را بنوازم  

 

 پدر من !!!عزیزترین و بزرگترین تکیه گاهم ...پیر شدن آسمانت را نظاره‏گر بوده‏ام؛ اما کهنه شدن غرورت را هرگز.
جانم ،عزیزم ،پدرم برایم  هیچ چیز بالاتر از این نیست که  به من ،پسرت اعتماد داشته باشی، وقتی که چتر اعتمادت، بر مویرگ‏های اندیشه‏ام گسترده می‏شود.دل به آسمان می نهم و برای فرزندم نرگس نقشه ها می کشم . پدرم  با تو، باران بهاری‏ام را پایانی نیست پس چتر اعتمادت را  برایم بگستران . پدر! گرچه  خانه ما از آینه نبود اما خسته ترین  مهربانی عالم در آینه چشمان مردانه ات نمودار بود و همیشه به داشتن چنین پدر مهربانی به خود می بالم و احساس غرور دارم از داشتن تو ... پدرم حال با دیدگان اشک بار با خاطر همه دردها و رنجهایی که از بابت این پسر خود سر کشیده ای  طلب عفو بخشش دارم و میخواهم  دعایت را بدرقه  راهم کنی و می دانم که دعایت راهگشای مشکلاتم هست .پدرم میخواستم در باره ات بیشتر بنویسم  گفتم :یداللهی ، دیدم  علی (ع) است . گفتم: نان آور شبانه کوچه های دلم هستی ،دیدم علی (ع)  است . خلوص تو در عشق ورزیدن را نوشتم و روح تو را از هر طرف پیمودم ، به علی  (ع)  رسیدم  آنگاه  دریافتم که تو ، نور جدا شده ای از آفتاب علی (ع) هستی ، پدرم  تو گرما بخش خانه ما هستی ...پدر و مادرم هر دویتان را دوست دارم ...   

                                              پسر تان روح الامین

شهدا

ای شهدا ! برای ما حمدی بخوانید که شما زنده‌اید و ما مرده . . .  

yqobqw2shohda.jpg

 

برای ضربات جسمی دیه ! برای ضربات روحی چه؟

از وبلاگ دوستان ... (سید یاسن)

حجاب فطری و ضروری است!     

y                

اسمش را بی رحمی نمی گذاریم. شما بگویید چه بگذاریم؟ معضل ازدواج جوانان و به خصوص دهه شصتی ها تبدیل به یکی از مسائل و معضلات مهم کشوری شده است. در این شرایط عده ای از هم میهنان عزیز در راستای ترغیب جوانان به ازدواج از هیچ تلاشی فروگذار نمی کنند. برای مثال عده ای از زوج های جوان خانه و کاشانه را بی کار گذاشته و تمام معاشقه های خود را محدود به کوچه و خیابان کرده اند. عده ای از خانم ها هم خیابان را تبدیل به شوی نمایش مو و پوست و قوس و قزح اندامشان کرده اند. البته بعضی آقایان هم به تناسب وسع خود کم نگذاشته اند.

--------------------------------------------------------------------------------

در این شرایط جمع کثیری از جوانان ایران اسلامی که شرایط ازدواج هنوز برایشان فراهم نشده است در مواجهه با وضعیت بدحجابی جامعه، دچار مشکلات اساسی می شوند. بدحجابی باعث تحریک غریزه جنسی که یکی از قویترین غرایز انسان، به خصوص جوانان که در اوج شکوفایی غرایز هستند می شود. اما در این میان تکلیف جوانانی که ازدواج نکرده اند و توانایی پاسخگویی به غریزه خود را در حال حاضر ندارند چیست؟

در این شرایط کسانی که مجرد هستند مسلما دچار سرکوب جنسی می شوند و حتی کسانی هم که متأهل هستند با خوردن غذاهای ناسالم دچار بی میلی جنسی نسبت به همسر یا تنوع طلبی جنسی می شوند که این مسئله علت بسیاری از طلاق هایی است که صورت می گیرد.

ناگفته نماند که جوانان این مرز و بوم با درسی که از شهیدان گرفته اند ـ همان دلاورانی که در اوج جوانی، برای دفاع از دین خداوند از لذات شهوانی خود گذشتند ـ نهایت تلاش خود را برای تهذیب نفس و بیمه شدن در مقابل این ناهنجاری ها انجام می دهند؛ اما ایمان همه در سطحی عالی نیست و لذا در مواجهه با معضلات بدحجابی، اعم از بدحجابی گفتاری، رفتاری، پوششی و ... دچار مشکل های اساسی و بعضا افسردگی های موقت یا بلند مدت می شوند.

--------------------------------------------------------------------------------

جالب این است که بعضی از روانشناسان به بعضی از جوانان که برای درمان افسردگی خود به آنها رجوع می کنند، توصیه می کنند دوستی های موقت را تجربه کنند و یا عده ای به این موضوع رنگ دینی زده و ازدواج موقت را مطرح می کنند اما چنین پیشنهادی نه تنها مشکل گشا نیست بلکه وضع را به مراتب بدتر خواهد کرد چراکه همه انسان ها نیازمند روابطی پایدار و مطمئن و محبت آمیز هستند و تجربه رابطه ای موقت که ضربات روحی ناشی از آن، گاها تا همیشه باقی می ماند بسیار بدتر از تجربه نکردن آن است.

از طرفی دلیل افسردگی جوانان تنها بهره مند نبودن از روابط عاطفی و جنسی با جنس مخالف نیست بلکه بسیاری از اوقات بهره مندی باعث افسردگی می شود. برای اکثر قریب به اتفاق جوانان ایرانی حتی آنانکه سطح بالای تقوا را ندارند، ممکن است به خاطر ناهنجاری های موجود در اجتماع دچار لغزش هم بشوند و لذتی زودگذر را تجربه کنند، اما افسردگی ناشی از شکستن حدی الهی برایشان به مراتب آزرده دهنده تر خواهد بود. باز هم جالب است که برای بسیاری، شکستن این حد، نگاهی حرام یا لذتی در گفتگو با جنس مخالف است اما اثرات روحی طولانی مدتی به دنبال خواهد داشت و مورد اخیر فقط مربوط به مجردها نمی شود بلکه متاهل ها بیشتر از این قضیه رنج می برند.

--------------------------------------------------------------------------------

اینجا غرب نیست که جوانان فقط معضل مسائل جنسی داشته باشند، اینجا ایران است؛ کشور جوانان مسلمان و برای جوان مسلمان بسیار مهمتر از رفع غرایز جنسی، حفظ ایمان و بارورتر کردن آن است.

اما امروزخیابان ها درس شهوت می دهند. غرایز را بارور و روح انسان را کوچک می کند. روح را سنگین می کنند تا مبادا اوج بگیرد. مگر نه اینکه تفاوت انسان و حیوان در داشتن روح انسانی است؟ یعنی همان چیزی که امروز جزو بی ارزش ترین ها است! 

امروز برای ضرباتی که به جسم می زنند دیه تعیین می کنند اما برای هزاران ضربه ای که روزانه به روح انسان وارد می شود چاره چیست؟

چقدر تلخ است روزهایی را که برای نزدیک شدن به خداوند باید سپری کنیم باید بگذاریم برای رام کردن غرایزی که همین اجتماع آنان را سرکش کرده است!

چقدر تلخ است که متأهلین باید برای حفظ زندگی هایشان این روزها بسیار تلاش کنند!

قیمت دیه جسم خاکی مان روز به روز بالاتر می رود اما آیا روحمان انقدر بی ارزش شده است که حتی نمی توانیم اعتراض کنیم به ضربه هایی که هر روز در اجتماع می خوریم؟

با وجود تبعات دردناک بی حجابی دلیل این همه پافشاری برای تکرار عملی اشتباه چیست؟

امروز بدحجاب ها بی رحم ترین قشر اجتماع هستند؛ چه خود بدانند و چه در غفلت باشند، فرقی نمی کند. چراکه اثر بی حجابیشان امروز گریبانگیر عده بی شماری می شود و همه واقف به اهمیت حق الناس هستیم.

تنها راه حل منطقی برای رفع این معضلات اساسی، رعایت حجاب از طرفی و ازدواج از سوی دیگر است. این نسخه تنها مخصوص مسلمانان نیست بلکه بالا رفتن میزان افسردگی و ناهنجاری های بیشمار اجتماعی و موج بازگشت به عفاف در اروپا و آمریکا، نشان می دهد حجاب امری فطری و ضروری است، ازدواج جوانان نیز هم. 

لینک  مربوطه 

 http://yasinmosavi.iranblog.com/?mode=DirectLink&id=920082

شده تا حالا...؟

شده تا حالا تو یه جمع بزرگ نشسته باشی و احساس غربت کنی؟

شده تا حالا بغل دستیات _همونایی که عمیقا دوستشون داری_ فقط و فقط با خودشون حرف بزنن و هرچی ملتمسانه بهشون نگاه کنی که بگی بابا منم هستم و اونا نبیننت؟

شده تا حالا اسیر وسوسه هات بشی که به یه عده بتوپی اما یه نیرویی تو رو از این کار وا داره؟

شده تا حالا یا یه ذوق خاصی سراغ یه نفر بری که باهاش حرف بزنی و عمق محبتت رو بهش برسونی و اون تو ذوقت بزنه؟

شده تا حالا از سر صمیمیت نظرتو تو جمع بگی و یکی بشدت بکوبتت؟
شده تا حالا کارایی رو بکنی ، حرفهایی رو بزنی ، جاهایی بری که علی رغم میل باطنته؟

شده تا حالا گاهی نفهم پندارنت / گاهی خودخواه ؟

شده تا حالا تو جمع  تنهایی رو تو از عمق وجودت احساس کنی و بغض کنی و اشک تو چشات حدقه بزنه و دلیلشو حساسیت به نور لامپ ربط بدی؟

شده تا حالا تویی که منبع انرژی و فعالیت بودی رو ساکت و مغموم ببینی ؟

شده تا حالا دلت گرفته باشه و هر چی گریه کنی اروم نشی ؟

.

.

.

اما تو این هیاهوها و این اشک و بغضها وقتی به سر حد نهاییش میرسی فقط یه چیز هست که اون سلولهای عصبی وجودتو اروم میکنه :و اون گفتن این ذکره " لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم "

رغائب

سلام به شب آرزوها

سلام به تمام آرزوهای ناتمام دل شما

سلام به نگاههای   پرمهر شما

امشب یه آرزوی بزرگ دارم

همه ی اونایی که یه آرزوی قشنگ توی دلشون دارن ؛به آرزوشو ن برسن

بگید الهی آمین

آمین یا رب العالمین" "

 

نمی دونم تاحالا براتون پیش اومده که یه چیزی رو تا سرحد مرگ بخوایید و هی ازتون دور و دورترش کنن؟

امیدوارم که براتون پیش نیومده باشه

حس خوبی نیست،اصلا خوب نیست

اما اون موقع تو به هردری میزنی که خواسته تو بگیری،به هردری

مدام توی این فکری که چه کنم که اگه یه قدم رفت عقب؛من دو قدم جلوبرم؟!!!

توی تکاپو هستی و نگران

گاهی مضطر میشی و می بری

اشک میریزی ،اضطراب توی تموم سلولهای تنت لونه کرده

اما بیش از پیش در خونه ی خدائی

مرتب خدا خدا میکنی

یه مدت که میگذره،دیگه ذکر لبت شده خدا خدا خدا......

مانوس شدی با خدای خودت ،اونم چه جور ...چه شور...چه حالی ...وایییییییییییی

اگه خوب دقت کنی دیگه به خواسته ات فکر نمی کنی

به لطف خدا،به بزرگیش،به ارحم الراحمینیش،به قدرتش فکر میکنی

و خواسته ات رو از خودش میخوای

فقط از خودش

مدتی میگذره و حاجتتو نمی گیری

حس میکنی توی این مورد خاص بهت نه گفتن

اما دلخور نیستی

چون خدا وقتی می گه   نه ،حتما یه چیز بهتری برات صلاح دیده و در نظر گرفته

تو توی این مدت یه چیزی رو خوب فهمیدی

اونم اینکه خدایا جز تو هیچکسی   رو ندارم

راضی شدی به رضاش

اونم چه راضی شدنی.....

از خواسته ات میگذری

اما یه چیزی ته دلت میگه همه چیز درست میشه

و همینم میشه.......

یعنی همونی رو که میخواستی به بهترین شکل بهت میده

جوری که باور نمی کنی.......باور کن.......

می گن موسی به کوه سینا که رسید به خدا گفت:"ارنی"

خدا چی گفت؟"لنترانی"

یکی میگفت:

"چو رسی به طور سینا ارنی مگو و بگذر

که نیرزد این تمنا به جواب لنترانی"

 

اما یکی دیگه گفت:

"چو رسی به طور سینا ارنی بگو و مگذر

که جواب آید از دوست، اگرچه لنترانی"

نظر شما چیه؟

با کدومشون موافقید؟بگیم و منتظر جواب باشیم حتی جواب نه یا نگیم   و بگذریم؟

می گن حضرت یوسف رو گذاشتن واسه فروش

هرکی می اومد و یه قیمت بالایی میگفت

یه پیرزنی هم یه مرغی آورده بودکه همه ی سرمایه اش بوده گویا

بهش میگن؛ قیمتها رو نمیبینی؟ این چیه تو آوردی؟

میگه من شنیدم خیلی خوبه، اومدم بگم   این شخصی که همه ازش تعریف میکنن ؛منم خریدارم ،گیرم که بضاعتم اندکه .....می خوام اسمم توی لیست خریدش  باشه

 

من می گم حالا که آخرت ما در گرو اعمال دنیای ماست،بیائید خوبی و زیبایی پیش بفرستیم

بگیم خدایا  خودت کریمی ،رحیمی و...

آخرین آرزو واسه مادر عزیزم بابای مهربونم

واسه خواهراو برادرای گلم و از همه مهمتر

واسه همسر عزیزم و دختر گلم نرگس خانمم

آرزوی سلامتی می کنم

آمین یا رب العالمین

اعمال این شب در ادامه مطلب...

ادامه مطلب ...

انقلاب اسلامی، میدان نبرد جدید، نیروهای وا رفته

 

چند مدت پیش مقاله ای نوشته بودم تحت عنوان از عدالت فردی تا گذر از میدان مین. در این مقاله مقوله عدالت و رسالت عدالتخواهان را گذر دادن انقلاب اسلامی از دو میدان مین عنوان کردم. میادین مین تحجر و تجدد. امّا امروز باید بگویم که  دشمن موفق شده است میدان نبرد جدیدی را در مقابل ما احداث کند و قسمت بزرگی از پیاده نظام های خود را در این جبهه  سازمان دهی نماید.

در میدان نبرد جدید آنچه تحلیل را بسیار سخت و سطح درگیری را عمیق می نماید عدم صف بندی جناحی هم در بعد نظر و هم در بعد عمل است. در این جبهه صف بندی ها کامل متلاشی شده یا در حال متلاشی شدن می باشد. در پیچیدگی این میدان همین بس که از درون جریانی ضد فتنه، فتنه ای بزرگتر رشد و بسط داده شد. یعنی ما برای نابودی یک فتنه و خنثی سازی عملکردهایش  یک رأی خاص به صندوق ها انداختیم و حالا از دل همان آراء، جریانی  با شدت انحراف بیشتری متولد شده است.

حداقل خسارت این فتنه،  ایجاد شکاف میان خودی هاست. منظورم از خودی ها همان جریانی است که در فتنه پس از انتخابات یک نظر و عمل را برگزید و حالا مثل کسی که سر کلاف را گم کرده باشد خوب نمی تواند سر رشته عبور از بحران را دریابد. نکته بارز آنها هم اختلاف در تفسیر نظرات رهبری است. یعنی شما می بینید مثلا بین 3 نفر از بچه حزب الهی که در جریان فتنه پس از انتخابات یک عملکرد داشتند، حالا سه نوع نگاه و تحلیل ایجاد شده. سه نوع نگاه همگی معطوف و منتسب به نگاه رهبری.

 اگر مصداق این امر را بخواهید بدانید این است که هم اکنون شخصی به بزرگی و موجهی آیت الله مصباح، بین جریان خودی و ضد فتنه منتقد پیدا کرده است. این یعنی شکاف. اینجاست که باید نگران بود و بزرگی میدان نبردی را که روی خواهد داد را باید درک کرد.

علت چیست؟. علت آن است که جریان مذکور به شدت خلط حق و باطل دارد. شدت این امر بسیار بسیار بالاتر از حوادث گذشته است. در حوادث گذشته هر چند فضا غبار آلود بود امّا در جبهه خودی، از ارشادات رهبری تفسیرهای گوناگون ارائه نمی شد. هر کس که آنها را فصل الخطاب دید با سلامت از آزمایش بیرون آمد. امّا حالا اینطور نیست. اگر خوب تحلیل نکنید از ارشادات رهبری تفسیری ساخته می شود که خلاف رای و نظر ایشان است. یعنی شما یک فضای مه آلودی را متصور شوید که فقط می توانید چند متر پیش پای خودتان را ببینید و برایش برنامه ریزی کنید.

 این جریان از طرفی خودش را به حمایت های رهبری از دولت وصل کرده و از طرف دیگر با تریبون انقلاب و اسلام با مخاطبینش برخورد نموده است. توانسته تئوریک های فکری خودش را رنگ اسلام ناب  دهد. حتی صبغه عاشورایی به مبانیش بدهد. یعنی تصرف در مفاهیم بنیادی انقلاب. فتنه گذشته سعی در نابودی جمهوریت نظام با تکیه بر اشرافیت را داشت امّا این فتنه سعی در نابودی انقلاب اسلامی با تکیه بر جعل کردن آن را دارد.

بگذارید واضحتر بگویم.  جریان متجدد که خودش را در قالب فتنه 88 نشان داد، برای زدن مفهوم ولایت مطلقه فقیه از نظریات  و مبانی غربی و دموکراتیک مثل جامعه مدنی یا عقلانیت اجتماعی سود می برد. امّا جریان جدید خیر. برای حذف و زیر سوال بردن ولایت مطلقه فقیه، از نظریه امامت که سر منشأ همین نظریه است، استفاده می کند. یعنی دست به جعل یک مفهوم از مفاهیم بنیادی انقلاب اسلامی می زند. ادعا می کند که ما با خود امام عصر(عج) در ارتباطیم و لزومی ندارد در همه زمینه ها از ولی فقیه تبعیت کنیم. در سخنرانی هایش در یک لفافه مشکوک می گوید : " کشور را امام زمام(عج) اداره می کند"!

با این تفاسیر باید در سه میدان  جنگید. میدان نبرد با متحجرین، متجددین وجبهه جدید متصرفین. جبهه ای که سعی در دخل و تصرف در مبانی انقلاب را دارد.

همین طیف، یک  اتاق فکر در روحانیت تشکیل داده اند به نام جامعه وعاظ ولایی. این گروه در وهله اول با وابسته کردن حوزه های علمیه به اقتصاد دولتی، قصد حکومتی کردن روحانیت را دارد. کما اینکه در این راه موفق هم بوده. با توضیع پول میان طلاب و ارائه طرح هایی که شهریه طلبه ها را دولت پرداخت کند و امثالهم. این بزرگترین خطری است که روحانیت تشیع را در طول حیاتش مورد تهدید قرار داده است.  چرا که روحانیت تشیع( خلاف تسنن) مستقل از حکومت طراحی شده و حیات اقتصادی اش از طریق مردم ( سهم امام ) تامین می شود تا از تشکیل روحانیت درباری متملق جلوگیری به عمل آید. دنیازدگی روحانیت تنها عاملی است که توانایی زمین گیر کردن آن را دارد.

این طیف رسالتش نفوذ در روحانیت و ارائه تعریف جدیدی از اسلام است با همان تئوری تصرف و جعل. اسمش را گذاشته اسلام ایرانی. مبانیش را به عاشورا و اسلام ناب متصل می کند، امّا در حقیقت یک جعل از اسلام آمریکایی است. فقط رنگ  و اصطلاح را تغییر داده.

در مطالعاتم به کانونی برخورده ام با همین شاخصه ها. یک گروه تشکیلاتی به نام " اخوان الصفا". این گروه سری در زمان عباسیان توسط برخی از دانشمندان ایرانی در بصره شکل گرفت  که تخصصش جعل بود. البته با تکیه بر فلسفه یونان باستان و اندیشه های فیثاقورثی ارسطویی. می آمد مفاهیم فراماسونری را با اسلام خلط می کرد و یک تعریف فلسفی اسلامی از آن رائه می داده. پیرامون این گروه بیشتر خواهم نوشت، امّا قصدم این بود که بگویم این مدل جعل و تصرف بی سابقه هم نبوده. اگر آنها را خوب رد گیری کنیم بهتر می توانیم مدل عمل و ضد عمل آنها را برسی  و در فضای کنونی علیه آنها دست به پاتک بزنیم.

همانطور که گفتم شاخصه فتنه جدید بهم خوردن صف بندی هاست. شما می بینید که شق عظیمی از منافقین و غرب از این گروهک در لفافه حمایت کرده اند. دسته ای از جریان جنبش سبز در حال بیعت با آنها هستند و خیلی صریح برای انتخابات آینده ریاست جمهوری برای ائتلاف با آنها ابراز تمایل کرده اند.

 حالا این جریان را کنار جریانی بگذارید که با عَلم کردن سید حسن خمینی به میدان خواهد آمد. که از این گروه هم غرب به شدت حمایت خواهد کرد. چرا که تئوری این گروه نیز زدن انقلاب اسلامی به اسم امام خمینی(ره) است.

دو جریان مثل لبه های قیچی، در جهات مختلف و به ظاهر متضاد به انقلاب حمله خواهند برد. یک لبه به امام خامنه ای (روحی له الفدا) خودش را متصل می کند و جریان دیگر به امام خمینی(ره). انچه هم مبرهن است دست عوامل شبکه پنهان ماسونری در پشت پرده هر دو جریان است. حالا تصورش را بکنید این که حضرت امام( روحی له الفدا) می فرماید فتنه بزرگ یعنی چه!

خوب، حالا نگاهی به جبهه خودی ها می اندازیم. خودی هایی که با این عملشان(که بی عملی است)، قطعا در این طوفان مثل یک کاه به قهقرا خواهند رفت. متاسفانه آنهایی هم که داعیه دلسوزی دارند نشسته اند تا اتفاق بیفتد، فتنه رخ دهد، سپس مثل مورچه هایی که آب به لانشان راه پیدا کرده تو سر و کله خودشان بزنند و کاسه چه کنم چه کنم به دست بگیرند.

خیلی ها هم در این جبهه توهم زده اند. آنقدر به خودشان مغرورند که  خودشان را بی نیاز از هر گونه بازبینی می بینند.

صلوات بر فاطمه (س) :

یکی از عبادتهای دینی درود و صلوات فرستادن بر حضرت ختمی مرتبت و اهل بیت معصوم آن حضرت اسـت. ایـن عبادت ریشه قـرآنی دارد و خداوند متعال در قرآن به آن دستور داده است. در روایتی از پیامبر صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏آله آمده است که درود فرستادن بر فاطمه زهرا علیه ‏السلام آثــار معنوی بالایی دارد و در قیامت شایستگی الحــاق به پیامبر اکرم صلی ‏الله علیه و ‏آله را برای انسان فراهم می ‏کند. پیامبر اکـرم صلی ‏الله‏ علیه ‏و‏آله فرمود : ای فــاطـمـه ! هــر کس بــر تو صلوات بفرستد خداوند او را می‏ آمرزد و در هر جای بهشت که باشم وی را به مــن ملحق سازد. کیفیت صلوات بــر حــضــرت زهـــــــرا علیه ‏السلام چنین است : «اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ.»  

  

 

یا زهرا س

نماز حضرت زهرا (س) : نماز حضرت زهرا علیه ‏السلام دو رکعت است ؛ بدین صورت که در رکعت اول بعد از حمد 100 مرتبه سوره قدر و در رکعت دوم بـعـد از حـمـد 100 مـرتـبـه سـوره توحید خوانده می ‏شود. نماز استغاثه به حضرت زهرا (س) : در مـفـاتـیـح الجنان روایت شده است که : هـر گــاه حاجتی داری دو رکعت نماز به جای آور و پس از سلام سه مرتبه تکبیر بگو و پس از آن تسبیحات حـضـرت فــاطمه علیه ا‏السلام را بگو ، آنگاه به سجده برو و صد مرتبه بگو : «یا مَوْلاتی یا فاطِمَةُ اَغیثینی» سپس جانب راست صورت را بــر زمین بگذار و هـمـان ذکر را صد مرتبه بگو ، سپس جانب چپ صورت را بر زمین بگذار و صـد مـرتـبـه همان ذکــر را بـگـو و حاجت خود را بخواه، به خواست خداوند حاجتت برآورده می‏ شود.

امام خمینی و منش او

و چند کلام از امام خمینی کبیر  هم او که هم نام من است .روح الله

*** صحیفه نور ج 3 صفحه 197  تاریخ:۲۸/۸/۵۷  

 

 

حضرت امیر را به خیال خودشان نصیحت می کردند که شما یک مدتی معاویه را بگذارید در حکومت شما باشد و بعد که پایه حکومت شما قوی شد، آنوقت او را رد می کنید به هیچ یک از آن حرف ها اعتنا نکردند و حجتشان هم این بود که یک نفر آدمی که برخلاف موازین الهی رفتار می کند و ظلم را در بلاد راه می اندازد، من حتی برای یک آن هم نمی توانم که او را حاکمش قرار بدهم، بلکه اگر حاکمش قرار می دادند این حجت می شد بر اینکه شود یک فاسقی هم از طرف ولی امر حاکم باشد و حضرت امیر مضایقه کردند از اینکه حتی اگر مصالحی هم آنوقت مثلا بود که اگر پایشان محکم می شد ممکن بود مثلا معاویه می شد ممکن بود مثلا معاویه را کنار بزنند، معذلک برای خودشان اجازه نمی دیدند که معاویه را حتی یک روز در سلطنت خودش باقی بگذارند و این حجتی است بر ماها که اگر بتوانیم، باید این حکومت هایی که حکومت جور است کنار بزنیم و اگر چنانچه خدای نخواسته نتوانیم، رضایت بر حکومت آنها ولو یک روز، ولو یک ساعت این رضایت بر ظلم است، رضایت بر تعدی است، رضایت بر غارتگری مال مردم است و هیچ مسلمی حق ندارد که رضایت بدهد به حکومت ظالمی ولو یک ساعت و همه ما مکلفیم که این حکومت هایی که روی کار آمده اند و برخلاف موازین الهی و موازین قانونی (حتی قانونی خودشان) هستند، همه ما مکلفیم که با آنها مبارزه بکنیم، هرکس به هر مقدار که می تواند باید با اینها معارضه و مبارزه بکند و هیچ عذری پذیرفته نیست.