ایران سبز
ایران سبز

ایران سبز

عید فطر مبارک

 عید فطر بر همگان مبارک 

صدای پای عید می آید . دل بر سر دو راهی ِ آمدن عید رمضان و رفتن ماه مبارک رمضان بلا تکلیف است ... نمی داند از آمدن آن شاد باشد یا از رفتن این محزون ؟ عید فطر پاک ترین و عیدترین عیدهاست چرا که پاداش ِ یک ماه عبادت و شست و شوی جان درنهر پاک رمضان است.عید فطر، عید پایان یافتن رمضان نیست . عید برآمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش است، چونان ققنوس که ازخاکستر خویش دوباره متولد می شود. رمضان کوره ایی است که هستی انسان را می سوزاند و آدمی نو ؛با جانی تازه از آن سر بر می آورد . عیدفطر ؛ شادی برای رفتن رمضان نیست بلکه برای آمدن روز نو ، روزی نو و انسانی نو است . بناست که رمضان با سحرها و افطارهایش ، با شبهای قدر و مناجاتهایش از ما آدمی دیگر بسازد . اگر درعید فطر در نیابیم که از نو متولد شده ایم، اگر تازگی را درروح خود احساس نکنیم، عید فطر ؛ عید ما نیست .

کاش قدر بدانیم

«به درستی که ما در شب قدر، قرآن را فرو فرستادیم».
آری، این فرو فرستادنی است عظیم و سپردنی است بزرگ! وقتی اساس‏نامه معبود بر حیات بندگان ابلاغ می‏شود؛ آن‏گاه که آئین‏نامه زندگی در ساحت اسلام اعلام می‏شود و شبی که قانون اساسی عُبودیت، در خلوتی محض میان رب و بنده، وضع شود، قدر تجلی می‏یابد و به درستی که قدر، مجال ادراک فضیلت است و فرصت تحصیل نور! باشد که آن را قدر بدانیم! 

بارالها! تو خود می‏دانستی که دست گنه‏کار، کوتاه‏تر از آن است که به آسمان برسد و این بود که شبی آسمانیان را به زمین فرود آوردی تا میهمان تو از برچیدن میوه‏های آسمان، بی‏نصیب نماند که کریمان برای بخشیدن سیب سرخ مهربانی، از بلندای شاخه خود به سمت کودکان سرگردان، این‏گونه خم می‏شوند.
«امشب مرا آرامشی امواج‏خیز است *** دار و ندارم یک دل پا در گریز است
ای عشق کاری کن که بال و پر بگیرم *** یک‏بار دیگر خویش را از سر بگیرم» 

تولد دومین امام شیعیان مبارک

 

دلم از وحی نگاه تو مسلمان شده است

 خم ابروی شما آیه ی قرآن شده است

من غزل از تو نگویم که کمیتم لنگ است

از کرامات تو دعبل شدن آسان شده است

تار گیسوی تو مانند ضریحی تا اوج

که شفا خانه ی دلهای پریشان شده است

اسم اعظم که بر انگشتری ات هست نگین

هر که آموخته یکباره سلیمان شده است

پس کرامات تو تا هست چه غم وقتی که

کافری از سر لطف تو مسلمان شده است

من که یک عمر مسلمان تو هستم دیگر

عجبی نیست بگویید که سلمان شده است

یک نفر آمده اینجا به امید کرمت

یک نفر آمده و دست به دامان شده است

پدرت گفت بیاییم در خانه ی تان

سائل این بار سفارش شده مهمان شده است

من چرا سائل این در نشوم وقتی که

مهر تو شامل سگ های بیابان شده است*

ما همه ریزه خور ایل وتبارت هستیم

لاجرم روزی ما سفره ی خوبان شده است

این فقط گوشه ای از مهر دو چشمان شماست

سید ری هم اگر راهی ایران شده است