ایران سبز
ایران سبز

ایران سبز

یادشان

نمی دانم چرا هر بار از «شهید» می نویسم، عطر لاله ها، بی شائبه به مشامم می رسد.«شهید» کلمه ای است که هر چه بخوانی اش تازه تر می شود.شهادت درختی است که هر چه بیشتر از او بچینند بیشتر بار می دهد.چشمه ای است که هر چه از او آب برداری، بیشتر فوران می کند.شهادت، آبشاری معکوس است که بر ستون های آسمان جاری است.شهادت، پله کانی است که خدا آن را بر دیوار قدیمی جهان گذاشته است تا هرکس دلش برای چیدن ماه تنگ شده، از آن بالا برود.مگر نگفته اند که «شهادت نردبان آسمان بود»حالا «شهید» رفته است و نامی از خود برای تنهایی ما به یادگار گذاشته است.حالا او آن قدر دور رفته است که بگوید از جنس دنیای ما نیست، از جنس دنیای ما نبود ...حالا می دانیم که هر چه بیشتر خواب، پلک هایمان را سنگین می کند، عطر جادویی درخت شهادت را کمتر حس می کنیم.امّا یادمان نرود که میله روزها آن قدر مقابل چشمانمان را سیاه نکنند، تا چهره معصوم او را از یاد ببریم.یادمان باشد که قاب عکس او را از طاقچه خاطرات، پایین بیاوریم و هر عصر پنج شنبه هم که شده با دستمال گریه، پاک کنیم.یادمان باشد که «شهید» و «شهادت» را از یاد نبریم.

1


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.