ایران سبز
ایران سبز

ایران سبز

جمعه

کاش به جای جمله 

شاید این جمعه بیاید شاید....  

بگوییم/

کاش این جمعه بیاید کاش...



ایرانی

اے ڪــــــــاش آدم هــــــــــا هــــــــــم  ایــنــگــــــــونـــــــــﮧ بــــــــــا مــحــبـــت بـــــــــــودن 

کلیدی که همه دشواریها را در زندگی خواهد گشود محبت است.((مثل ایرانی))

دلنوشته ای در مورد شهدای هسته ای و مذاکرات

محسن مقصودی در صفحه پلاس خود نوشت: 

 

 

این روزها کلافه ام! هر چه به ۲۰ ژانویه روز آغاز اجرای آن توافق نامه، نزدیک میشویم این ابیات شعر محمد کاظم کاظمی بیشتر در ذهنم مرور می شود:
خدایا اگر دستبند تجمّل / نمی‌بست دست کمانگیر ما را
کسی تا قیامت نمی‌کرد پیدا / از آن گوشه کهکشان تیر ما را
ولی خسته بودیم و یاران همدل / به نانی گرفتند شمشیر ما را
ولی خسته بودیم و می‌برد توفان / تمام شکوه اساطیر ما را
وصف حال امروز ماست این ابیات …
چه شب ها که مصطفی ها در اعماق نطنز و فوردو، تا صبح پای این دستگاهها شب بیداری کشیدند و نخوابیدند تا هزار دور در ثانیه بچرخند این سانتریفیوژها… آنقدر بچرخند تا چشمان نتانیاهو و اوباما از کاسه در بیاید. بچرخند تا اوباما بفهمد دیگر برگشت پذیر نیست این فناوری در ایران …. بچرخند تا رادیوداروهایی که آقای حقوق بشر تحریممان کرده بود با سوخت بیست درصد ایرانی تولید شوند …. تا مرهمی باشد بر زخم دل هشتصد هزار بیمار…. خون دل خوردند مصطفی ها و شهریاری ها تا دست آخر آقای حقوق بشر خونشان را هم بریزد… شرمنده ایم مصطفی جان! علیرضا جان! آرمیتا جان! نتوانستیم نگه داریم امانتتان را. امانت پدرتان را! عده ای گفتند نان مردم تامین نمی شود اگر بچرخند این سانتریفیوژها! چرخ صنعت وقتی می چرخد که سانتریفیوژها نچرخد! آقای حقوق بشر هم قول داده که ماه به ماه برایمان قسط بندی کند پول خودمان را! ما گفتیم “به جان خریدیم به نان نمی فروشیم!” اما در هله هله ی رسانه هایشان کسی نشنید حرفمان را! گفتیم حداقل جشن نگیرید برای این عقب نشینی تاکتیکی تان! تا باور کنیم همه ناراحتید از اینکه قفل می زنند بر میراث مصطفی ها! بر پیشرفتمان! گفتند فتح الفتوح است … گفتیم سعدآباد را هم فتح الفتوح می خواندید اولش …
گفتند باید با غربی ها اعتمادسازی کرد! گفتیم به رسانه هایشان، حداقل از اکبر اعتماد بیاموزید منافع ملی را! او که افراطی نبود! او مدیر دوران پهلوی بود! مگر نگفت بهانه است چرخیدن این سانتریفیوژها؛ مگر نگفت آنها با اصل جمهوری اسلامی مخالفند همین!
اعتماد نکردند حتی به حرفهای اعتماد! گفتند، همه “کاسب تحریم” بوده اید! گفتیم زندگی هایمان را طاق می زنیم! اگر مرد معاوضه اید! هر چه ما خورده ایم و برده ایم برای شما! یک دهم نه یک صدم نه یک هزارم اموال شما برای ما! ما البته خورده بودیم حسابی، خون دلها را! برده بودیم البته، پیکرها را، روی دوشمان!
گفتند بازی عوض شده حالا. برد برد شده آقا! دیگر نباید باخت! گفتیم اگر باخته بودیم تا کنون چیزی برای برد نداشت این آقای اوباما! چیزی نمانده بود که هله هله کنند از گرفتنش!
گفتند آقای گزینه های روی میز با یک بمب می تواند همه چیزمان را از کار بیاندازد در یک لحظه! گفتیم از پس موشک های کوچک حماس و حزب الله بر نیامد این آقای ادعا! سجیل های ما تنها یک گزینه روی میز ماست!
گفتیم و گفتیم و بازهم می گوییم. این نیز بگذرد در تاریخ انقلاب… ملت ما باید یک بار دیگر امتحان کند شیطان بزرگ را. روباه پیر را! درس این آزمون برای یک ملت مهمتر است حتی از میراث مصطفی! به گمانم آقا هم صبر کرده است برای این درس بزرگ و با صبرش، محروم نکرده است یک ملت را از این عبرت بزرگ! آزموده را آزمودن رواست وقتی تاریخ را دائما فراموش میکنند آدمها! وقتی رسانه ها عوض می کنند تاریخ را !
کسی چه می داند شاید آنها راست می گویند، شاید شیطان بزرگ دیگر شیطان نیست! شاید روباه پیر از شدت پیری فراموش کرده باشد مکرهایش را! شاید جک استراو هم راست می گوید که دلسوز خون مصطفی و علیمحمدی هاست… شاید ما اشتباه می کنیم… پس صبر می کنیم بر این امتحان….
راستی! همه اش تقصیر آنها نیست! تقصیر خودمان هم هست! تقصیر بنده و شما! اگر اقتصاد و صنعت ما دهها مصطفای دیگر داشت امروز لنگ مانده بودیم برای این چند قسط آقای اوباما؟! برای قطعات یدکی خودروهای ملی مان؟! لنگ مانده بودیم برای واردات گندم و جو و برنج مان؟! کم تر کار کردیم و بیشتر شعار داده ایم! راه نجات ما یک چیز است! باید مثل تهرانی مقدم باشیم مثل مصطفی مثل شهریاری ها ! باید کار کنیم و بسازیم این اقتصاد و صنعتمان را! وگرنه هر چند سال مجبوریم بیازماییم این صداقت آمریکایی را!

پی نوشت: خواهش می کنم دوستان از این دل نوشته حقیر برداشت های سیاسی و جناحی نکنند. این فقط دل نوشته ای بود از کسی که به سبب فعالیت رسانه ایش یکی دو باری به اعماق نطنز رفته بود و دلش می سوخت به حال آن همه مجاهدت علمی. همین! این را گفتم چون در این فضای سیاست زده، برخی از دوستان هنوز در ایام انتخابات مانده اند و از هر حرف و نوشته ای برداشت انتخاباتی می کنند… این را گفتم چون برخی دوستان، در پی نقد کوچکی که در برنامه هسته ای چند هفته قبل در خصوص فراموشی اقتصادی مقاومتی به دولت دهم و همچنین نقدی که به کم کاری رسانه ای تیم مذاکره کننده قبلی داشتم هنوز سوال پیچم می کنند…منکر کارهای مثبت هیچ کدام از عزیزان قبلی و فعلی هم نیستم… این ها فقط دل نوشته ای بود که این شبها با بغض و حسرت نوشته ام و البته به آینده امیدوارم 

بر گرفته ار وبلاگ :http://dwar.i

تلنگر

کسی که به وقت یاری رهبرش در خواب باشد . 

با لگدمال دشمنش بیدار می شود.  

حضرت علی (ع)