ایران سبز
ایران سبز

ایران سبز

افسانه تقلب

گر مقدر بشود سلک سلاطین پوید 

                                      یوسف گمشده خفته به چاهی گاهی  

پروژه "تولید نفرت" طی 3 ماه منتهی به انتخابات ریاست جمهوری 1388 به نقطه اوج رسید و اگر چه با زیرکی باور نکردنی احمدی نژاد امکان گسترش عرضی در ایران پهناور 70 میلیونی را نیافت ولی در جریان مبارزات انتخاباتی به لحاظ عمقی در طبقه متوسط جدید تهران نشین به شدت توسعه پیدا کرد. اما..

 

 

معمولاً برای ورود به پاسخ چنین پرسش هایی می بایست از یادآوری لایه لایه بودن واقعیت اجتماعی و پیچیدگی ها و ظرافت های بی پایان آن آغاز کرد و این که هیچ توضیح و تبیینی قادر به منعکس کردن تمامی این پیچیدگی ها و ظرافت ها نیست. با این یادآوری به سراغ پاسخ می روم. از نظر من پاسخ به این پرسش اصلی دارد و فرعی که بی ارتباط با هم نیستند:

فرع ماجرا. طی 15 روز گذشته به صورت مستقیم و غیر مستقیم درگیر بحث های متعددی با قائلان به افسانه تقلّب 11 میلیونی بوده ام. در اکثریت قریب به اتفاق موارد بحث راجع به فرآیند انتخابات و تقلب احتمالی صورت گرفته در آن عمری بین 5 تا 7 دقیقه دارد و بلافاصله به بحثی سیاسی، مدیریتی و اخلاقی درباره خوب یا بد بودن دکتر احمدی نژاد منتهی می شود. « من کاری به این حرفا ندارم ولی آخه احمدی نژاد ... هاله نور ... تورم ... کردان ... » واقعیت امر آن است که بخش قابل توجهی از ناباوری طبقه متوسط جدید تهران نشین1 نسبت به نتایج انتخابات نه محصول شواهد و دلایل ذکر شده برای تقلّب ( کدام شواهد؟ ) و نه حتی شگفت انگیز بودن خود نتیجه، بلکه محملی جدید برای امتداد خشم و کدورت برانگیخته شده در این طبقه است. باری، آنها از دست احمدی نژاد خیلی دلخور و عصبانی اند و این دلخوری وجوه مختلفی دارد. بخشی از مطلب این است که به هر حال طبقه متوسط جدید تهران نشین، به لحاظ ارزش ها، ایستار ها و سبک زندگی، نزدیک ترین نیروی اجتماعی ایران به گزاره های مدرنیستی است و از این جهت به طور طبیعی همین طبقه می تواند تکیه گاه جریانات سیاسی تجدّدطلب باشد. کما اینکه حتی در منازعات سیاسی سالهای آغازین انقلاب همین طبقه ( که البته به مراتب کوچک تر از حال حاضر بود ) خاستگاه اغلب هواداران جریانات معارض بود.  

   

امّا این تمام مطلب نیست و در « مورد عجیب محمود احمدی نژاد » این خشم و کدورت وجه دیگری هم دارد. عباس عبدی در فاصله چند روز مانده به انتخابات سوم تیر 84 نامه ای به عطریانفر نوشته بود. ( که متأسفانه در اینترنت نتوانستم پیدایش کنم! اگر کسی آدرسش را پیدا کرد همین جا کامنت بگذارد. ) در آن نامه عبدی گفته بود با توجه به صحنه انتخابات تنها شانسی که برای پیروزی آقای هاشمی داریم این است که در مردم نسبت به احمدی نژاد نفرت ایجاد کنیم . شاید همین خط بود که به آن حجم عظیم تهمت، توهین و تخریب در چند روز منتهی به سوم تیر انجامید. نسبت هایی چون شلاق زن، تیر خلاص زن، فاشیست، متحجر و ایده هایی چون دیوار کشیدن در پیاده رو ها و تعطیل کردن بورس و تغییر نام سمند به ذوالجناح و ... . اتفاقی که عبدی به آن علاقه مند بود تا قبل از انتخابات 1384 به موفقیت چندانی نرسید و حتی بعضاً اثر عکس - در افزایش محبوبیت احمدی نژاد - به جا گذاشت. اما این پروژه به نحوی مداوم طی 4 سال ریاست جمهوری احمدی نژاد هم ادامه یافت و به لطف استمرار 4 ساله موفقیت قابل ملاحظه ای در میان طبقه متوسط جدید تهران نشین کسب کرد. از حق نباید گذشت که خود دکتر، اطرافیان او و بسیاری از ما ( به عنوان هواداران احمدی نژاد ) نیز در مواردی با پاره ای رفتارها و گفتارها به تکمیل پازل مدیران « پروژه تولید نفرت » پرداختیم!

« پروژه تولید نفرت » طی 3 ماه منتهی به انتخابات ریاست جمهوری 1388 به نقطه اوج رسید و اگر چه با زیرکی باور نکردنی دکتر احمدی نژاد امکان گسترش عرضی در ایران پهناور 70 میلیونی را نیافت ولی در جریان مبارزات انتخاباتی به لحاظ عمقی در طبقه متوسط جدید تهران نشین به شدت توسعه پیدا کرد. برای آنها این باور عمیقاً درونی شد که دولت نهم و رییس آن از هر لحاظ بدترین و واجد جمیع رذایل و خصال منفی است. به شیوه سال 84 در این مسیر همه آنچه که می شد احمدی نژاد را با آن مورد اهانت و تحقیر قرار داد، حتی ویژگی های ظاهری و فیزیکی مجدداً مورد استفاده قرار گرفت. 

برای شهروند طبقه متوسط جدید تهران نشین با چنین حال و هوایی، خبر پیروزی قاطع احمدی نژاد در انتخابات چیزی از جنس خبر از دست دادن همه بستگان درجه اول در یک سانحه رانندگی است!! ( برای رعایت قوانین کپی رایت باید بگویم که این تشبیه را ازیکی از برادران هوشمندم، وام گرفته ام ) علاقه مندی به باور نکردن این خبر مهیب ارتباط چندانی با عدم احتمال وقوع یا شواهد مخالف آن ندارد. فریاد فرد داغدیده بر سر حامل خبر: « محاله! ... تو داری دروغ میگی!! » در حقیقت حاکی از عمق اندوه حاصل از دریافت خبر است و پناه بردن موقت به انکار برای به تعویق انداختن مواجهه با داغ توصیف ناشدنی آن. دوستان روانشناسی خوانده بهتر می توانند توضیح دهند در مواردی که این انکار و پرهیز از مواجهه با واقعیت تداوم یابد، چگونه باید مورد تعامل قرار گیرد.

اصل ماجرا. انتخابات دوم خرداد 76، در کنار همه پیامد های ریز و درشتی که داشت، به شکل گیری ذهنیتی در ناخودآگاه جمعی طبقه متوسط جدید تهران نشین منجر شد. این ذهنیت عبارت بود از تصور ( خیلی وسوسه شده ام که بنویسم توهم! ) خود به عنوان تمام یا بخش اصلی ایران و بلندگوی عام و صدای واقعی جامعه ایرانی. این البته درست است که در انتخابات دوم خرداد طبقه متوسط جدید تهران نشین به نحوی مؤثر در رقم خوردن پیروزی تاریخی خاتمی نقش داشت. امّا علاوه بر آنان، رأی 20 میلیونی شامل بخش های وسیعی از حاشیه نشینان و فرودستان شهری، روستائیان، ساکنان بخش ها و شهر های کوچک دور از مرکز و حتی متدینان سنتی و انقلابیون ناراضی ( آمار صندوق های شهرک شهید محلاتی که از یاد نرفته است؟ ) می شد. امّا در عمل این مطالبات طبقه متوسط جدید تهران نشین ( بگذریم که آن هم اقلیتی از این طبقه ) بود که به مثابه « پیام دوم خرداد » تفسیر شد. انتخابات ریاست جمهوری سال 84 و شکست معین در دور اول و هاشمی در دور دوم به رغم حمایت چشمگیر طبقه متوسط جدید تهران نشین از آنان می توانست به معنای بطلان ذهنیت نادرست بر آمده از دوم خرداد 76 باشد. در وضعیتی طبیعی فردای انتخابات سوم تیر باید این حقیقت روشن می گردید که طبقه متوسط جدید تهران نشین فقط بخشی از ایران بزرگ است و نه همه یا حتی اکثریت آن. ولی آنان با خلق یک افسانه از پذیرفتن این معنا طفره رفتند : افسانه تحریم. « ما نیامده بودیم ... » .

موسوی در انتخابات 22 خرداد 88 در شرایطی که طبقه متوسط جدید تهران نشین تمام هستی خود را بر سر پیروزی او قمار کرده بود، شکست خورد. در مشارکتی فوق تصورات، « افسانه تحریم » دود شد و به هوا رفت. طبقه متوسط جدید تهران نشین به افسانه ای جدید تمسّک کرد : « افسانه تقلّب 11 میلیونی !! »  

نظرات 1 + ارسال نظر
کوروش دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 19:34 http://freedomvoice.blogfa.com

سلام
این نظر شماست که هرچه بیشتر انتقاد کنی کمتر موفقی یا اینکه نمیفهمی.
به نظر من شما فکر میکنید هر اتفاقی افتاد باید حمایت و تحسین کرد اتفاقا من فکر میکنم این جور افراد نمیفهمن.
تقریبا همه اقشار و روشنفکران معتقدند که انتقاد سازنده است و همه باید در معرض انتقاد باشند
موفق باشید

سلام . من هم با شما کاملا موافقم . همه باید در معرض انتقاد باشند ولی انتقاد زیاد و بدون فهم ایمان را ضایع می کند

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.