ایران سبز
ایران سبز

ایران سبز

جاده دوستی

 

*****

ای مهدی صاحب الزمان ، ادرکنی
ای منجی آخـــر به جهان ، ادرکنی

***
ما مانده به راهیــم ز محتاجی خود
ای یاور جـــــان ماندگان ، ادرکنی

***
این چشم به راهــی شده مرسوم ، بیا
ای چشم و چراغ هر زمان ، ادرکنی

***
پنهان نشـود ماه ، دراین شام سیه
ای مــاه زمین و آسمان ، ادرکنی

***
میشود ، ذکرتورا گفت و تو را یاد نکرد؟
ای ذکــــــــــر و نماز جمکران ، ادرکنی

***
غفلت زده ایـــــم ما ، شما زود بیا
ای پرده نشین بی نشان ، ادرکنی

***
حنجره ها قفل شده، بس که ندا داد بیا
ای باعث هـر صوت و فغان ، ادرکنی

***
هفته هامان که به ســــرعت ز پی هم بروند
ای باعث هر لحظه ما دراین جهان ، ادرکنی

***
هر جمعه به یادت همگان گوش به زنگ
ای تکیه زده به کعبـــــــه مان ، ادرکنی

***
اینک همه محتاج طلوعـیـــم ، بتاب
ای شمس نهان این جهان ، ادرکنی

***
آخـــــــر چه شود عاقبت منتظران
ای مهدی صاحب الزمان ، ادرکنی

*****

*****************************************************
دوستان عزیز و مهربان اگر ازمتن لذت بردید، با دعای خیری یادم کنید

مولای غریبم

مولای غریبم! نیامده ای ! اما نیک می دانی که کمی آن سو تر از سرزمین من، درویشان حتی نان خشکیده ای ندارند تا در آب فرو ببرند، نیامده ای اما خوب می دانی، کمی آنسوتر از سرزمین من چه کودکان معصومی که از گرسنگی پرپر شدند.مولای من کودکان قحطی زده سومالی روزهاست که در انتظار أمدنت هستنتد.مولای من  نیامده ای اما می دانی گروهی افراطی، متوسل شدن به تو و اجداد پاکت را شرک اکبر دانسته و حکم به قتل ما داده اند. نیامده ای اما می دانی این دار فانی برای خیلی ها چقدر باقی شده و آخرتی را که نیامده به تمسخر می گیرند. نیامدی اما می دانی موعودهای دروغین و بی معجزه هر روز تعدادشان افزونتر می شود. 

 

  

 نیامده ای اما می دانی که در گوشه گوشۀ دنیا عدالت گمشدۀ مردمان شده، که نشانی از آن نمی یابند. نیامده ای اما می دانی که در سرزمین من بر درختهای دروغین و مسجدهای ضرارگونه دخیل می بندند و حاجت می خواهند. نیامده ای اما می دانی کلید گمشدۀ کعبه را به حراج گذاشته اند و نمی دانند کلید کعبه تویی و مردم تو را گم کرده اند! تو غمین مباش که آنها حاجت از درخت می خواهند ولی حاجت من حاجت اصلی همۀ آنهاست و تنها از خدای تو طالب آن هستم؛  

و آن چیزی نیست جز طلب تعجیل در ظهور آخرین منجی

مولای من


مولایم :


هر عیدی که فرامی رسد بنا است که ما بخندیم ؛ خوشحال باشیم و شادی کنیم و ما نیز می خواهیم  در اعیاد چنین باشیم ؛ اما چه کنیم که غیبت تو خنده را به ما حرام کرده است .


سرورم : ما درخوشحالی شما خوشحالیم اما در اعماق درونمان چنان غمی نهفته است که حتی الفاظ قادر نیستند بر پیکره اش لباس شوند .


یا مولای :


هر روز فرخنده ای که از ایام الله فرا می رسد ما شیعیان جشن می گیریم , اما درمیان فریادهای شهدایمان و نالهای کشته هایمان و آتش ظلمهائی که از زمان شهادت مادرت فاطمه زهراء برما روا داشته اند .


خوشحالیهایمان را با اشک و خون ترسیم می کنیم و با بغض فرو کشیده لب فرومی بندیم و خواهیم گفت که سرچشمه زلال امامت آنگاه د ردل زمین فرو رفت که بانگ های فریاد : هل من ناصر ینصرنی , اباعبدالله علیه السلام  بی جواب ماند. 


آقای من :


این غم همواره درون سینه های ماست تا زمانی که ظهور بفرمائی .


البته چنین است که حزن جز فرآورده محبت شما نیست.


-      چطور خوشحال باشد عاشقی که این چنین معشوقی دارد و به فراق او مبتلاست؟


-      چطور بخندد تشنه ای که دریایی از آبی شیرین و زلال و خنک د رپیش دارد امابرای سیراب شدن از آن راهی نمی یابد ؟


-      مولای من:


-   مامی خندیم اما این خنده فقط بر لبان ما نقش می بندد زیرا که در دلهای ما آتشفشانی از سنگهای گداخته حسرت نهفته است .


-      حسرت یک نگاه ...


-      حسرت سیراب شدن د ردریای چشمهایت و حسرت شنیدن سخنان حکیمانه ات .

-   امیدوارم هرگز نخواسته باشم به شمارش آورم اثرات محبتتان را در زندگیم , زیرا که محبت شما د رزندگی من نه تنها اثرنکرده است بلکه با روزگار من عجین شده است و گوشت و خون و پوستمان ازآن روییده است . اینکه بخواهیم از اثر چیزی در زندگیمان صحبت کنیم که بزرگترین رکن زندگی است شاید بی معنا باشد.


حبیبا:


چطور از اثر محبتت در زندگیم سخن بگویم و در حالی که دانه های عشقت هنگامی در قلبم کاشته شد که به من درس خداشناسی می دادی وقتی که ذرّه کوچکی بودم، در قبل از این عالم .


و واضحتر بگویم .


سیدی!


کوچکترین تشعشع از اثرات محبتت در زندگیم متلاشی شدن همه وجودم و توجه همه قلبم و خیر دنیا و آخرت برایم .


به امید آن روزی بیایی و به سرمای غربت و تاریکی جهل و زشتی ظلم خاتمه دهی . زیرا که زیبایی و خوبی جز با  وجودتو معنا نمی شود .


یکی از اثرات محبت شما در زندگی من , نه بهتر است بگویم در زندگی ما , غمی است که برپیکره روح و روانمان کشیده شده و در اعماق وجودمان نفوذ کرده است .

شعر از مقام عظمای ولایت

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/8026/B/khamenei-880619-002.jpg




دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است

جان را هوای از قفس تن پریدن است

از بیم مرگ نیست که سر داده ام فغان

بانگ جرس به شوق به منزل رسیدن است

دستم نمی رسد که دل از سینه برکنم

باری علاج شوق گریبان دریدن است

شامم سیه تر است زگیسوی سرکشت

خورشید من برآی که وقت دمیدن است

بوی تو ای خلاصه گلزار زندگی

مرغ نگه در آرزوی پرکشیدن است .

بگرفت آب و رنگ زفیض حضور تو

هر گل در این چمن که سزاوار دیدن است

با اهل درد شرح غم خود نمی کنم

تقدیر غصه دل من ناشنیدن است

آن را که لب به دام هرس گشت آشنا

روزی « امین » سزا لب حسرت گزیدن است .

متی ترانا و ...

 یا ابا صالح المهدی

I know that you will come on a certain Friday whose

daybreak is quiet distinct from the sunrises. That is the sun is going to demonstrate this jolliest rise then the whole color of the world will change.Cold, calm,Hot and mild seasons will mingle to an animating sprimg to welcome you.the entire world will,once again,witness and taste the main ecstasy of Affection and love.you will finally come;

You,ll quench the everlasting thirst of your lovers. 

می دانم آدینه ای خواهی آمدوسحرگاهانش سوای همه ی روزهاست. خورشید شادمانه طلوعش راخواهد کرد و دنیا رنگ دیگری خواهد گرفت.چهارفصل یکی خواهد شد و در پیکر بهار به تو خوش آمد خواهند گفت.بار دیگر جهان هستی شاهد بهترین شادی ها خواهد بود طعم شیرین محبت و عشق را خواهد چشید و سرانجام تو خواهی آمد.

و عطش همیشگی عاشقانت را رفع خواهی کرد.

"یا ابن الحسن روحی فداک متی ترانا و نراک"

 

ماه مبارک و دعای فرج

بیایید از همین اول ماه مبارکی با خود عهد ببتدیم که افطار نکنیم مگر با دعای فرج؛
و عرضه بداریم:
ای امام مظلوم و غریب،
ای مهربان ترین پدر،ما به یاد شما هستیم
شما هم به وقت افطار مارا دعا کن
  

انتظار آفتاب

جمعه یعنی یک بغــــل دلواپسی

 

                                               جمـــعه یعنی گــــریه‌های بی‌کسی

 

جمعه یعنی روح سبـــز انتـــظار       

 

                                               جمعه یعنی لحــــظه‌های بی‌قــرار

 

بـی‌قـــــرار بی‌قـــــراری‌های آب      

 

                                               جمــعه یعنی انتــــــــظار آفــــتاب

 

جمعه یعنی ندبه‌ای در هجر دوست     

 

                                               جمعه خود ندبه‌گر دیــدار اوست!

 

جمعه یعنی یک کـــــویر بی‌قرار

 

                                               از عطش سرخ و دلش در انتظار

 

انتــــظار قطـــــره باران عشــق

 

                                               تا فروشوید غم هجــران عشــــق

 

جمعه یعنی بغــض بی‌رنگ غـزل

 

  

                                               هـــق هــق بارانی چنــگ غـــزل

 

زخمه‌ای از جنس غم بر تار دل

 

                                               تا فرو شویَد غـــــم هجــــران دل

 

جمعه یعنی روح سبــز انتـــظار

 

                                               جمعه یعنی لحــظه‌های بـی‌قـــرار

 

بـــی‌قرار بی‌قـــــــراری‌های آب

 

                                               جمعه یعنی انتـــــــظار آفــــــتاب

جمعه

                                 بسم رب المهدی 
خبری آمد ، خبری در راه است *** سرخوش آن دل که از ان اگاه است  
برای آمدنت انتظار کافی نیست
دعا و اشک دل بیقرار کافی نیست
خودت دعا بکن ای نازنین که برگردی
دعای این همه شب زنده دار کافی نیست 
  

بار دیگر جمعه ای آمد و عطر عاشقی در فضا پیچید و عاشقان سرمست از روز و عید دیگری بنام جمعه و سلامی بر صاحب آن . خدارو شکر که ما را از امت محمد ص قرار داد و اجازه داد که از مسلمانان باشم ( شهدالله و محمد رسول الله ) و اینکه از نوکران و شیعیان و غلامان وصی رسول الله و همه چیز او مولی امیر المومنین علی ع باشم .آقای من و مولا بار دیگر به در میخانه آمده ام سرمست مه از جام شراب شما کمی می بنوشم که مست شما باشم تا روز الست . آقای من شاهد من در روز جزا شما هستید که من جز نام شما و نام اجداد اطهرتان ع نام دیگری بر زبان نداشتم ...و اگر که نتوانستم طاعات و عبادات خداوند را درست بجا اورم و انواع جرمها و گناهان را انجام دادم ولی بواسطه .محبت شما و محبت اجدادتان از خداوند طلب مغفرت می کنم و درخواست بخشش را دارم زیرا که عشق شما ...اتشی است بر پیکره من پس با وجود ان شعله های اتش دیگر تاثیری ندارد ( محبت علی ع حسنه ای است که با ان ...
ضرری بر ادمی وارد نمی شود) و من دلخوش به ان هستم و اگر سالها هم در اتش دوزخ باشم میدانم که بواسطه
وجود شما نجات پیدا میکنم و پیش شما خواهم آمد .
مولای من جز نام تو نام دیگری ندارم و آقا و مولا و پیر و میر و سید و همه چیز من تویی و در راه تو نام دیگر معنی ندارد و من گویی نمی شنوم و نمیبینم جز نام تورا ( نام تو بردم لبم آتش گرفت ** نام تو ارامه جان من است)
مولای من دیگر بس است جدایی به والله درست است که ما گنهکاریم ولی تو بخشنده و صاحب عفو و کرم پس بیا  از گناه ما درگذر که گنهکار چشم امیدش به بخشنده است ، چقدر عاشق و چقدر منتظر و همچون تویی غایب به خوبات سر میزنی ولی از ما بدات نامی و نشانی نمیگیری هر چند من میدانم که تو همیشه با منی ولی کو چشم بینای من ( با صد هزار جلوه برون آمدی که من*** با صد هزار دیده تماشا کنم ترا ) مثل دیوانه ای که روز و شب نمیشناسد حالا این گردن منو و این ذوالفقار تو ، این صورت به خاک مالیده من پیش تو و این پاهای مبارک تو دوباره بر سر مزار شهیدان راهت و مومنان در سینه خاک رفته ات روضه غیبت میخوانم شاید رحمی کنی بر من .
به امید ظهور خورشید خدایا ، رازها در پرده تا کی
زغیبت قلبها آزرده تا کی ، ای گل زهرا کجایی
و تو ای مهر آفرین لطف خدایی
یا الله یا محمد یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان یا مهدی ادرکنی و لا تهلکنی
به امید روز ظهور عاشقانت زنده اند ( هو یا منتظر)

برای دخترم نرگس

بنام او که خالق یاس ونرگس است

یا رب المهدی بحق المهدی اشف صدر المهدی بظهور الحجت  

 

 

ای روح دعا سلام مهدی

هزار و اندی  بهار وخزان گذشت ونیامدی.سالهاست نگاهم پشت پنجره ای که متعلق به فرداست قاب گردیده وگرد وغبار هجران برآن سایه افکنده.

عمری است که برای آمدنت بی قرارم. یابن الزهرا.ببین از فراقت سخت بارانیم. ببین ثانیه ها چگونه از هجر تو بغض کرده وبه هق هق افتاده اند.

آقا جان!حیف نیست ماه شب چهادره پشت ابرهای تیره وپاره پاره پنهان بماند.حیف نیست دیده را شوق وصا ل باشد ولی فروغ دیده نباشد.

بیا وقرار دل بیقرارم شو. بیا وصداقت آینه را به زلال آبی نگاهت پیوند بزن. بیا تا سر به دامانت بگذارم وعقده های چندین ساله ام را باز کنم. تو که معنای سبز لحظه هایی بیا تو که ترنم الطاف حق تعالی بیا.

بیا که از هجرت چون اسپندی بر آتشم. یوسف فاطمه!کی طنین دلنواز انا بقیه ا... تو از کعبه مقصود جانها را معطر می نماید. کی کعبه به خود می بالد وزمین بر قامت دلربایت طواف عشق می گزارد وجان در سعی وصفای نگاه تو محرم می شود ومناسک حج وقربان را بجای می آورد. برای آمدنت تمام دلهای عشاق دنیا را به ضریح چشمهای قشنگ وعباس گونه ات گره زده ایم ودر مراسم اعتکاف شبهای فراق برای گرفتن حاجتمان دست به دعا برداشته ایم. آقا جان برای آن لحظه که سبز پوش با پرچم یالثارات الحسین در انتهای افق غباری بپا می شود وتو با ذوالفقار حیدر وسوار بر اسب سفید قصه ها می آیی لحظه ها را بدست باد می سپارم.

بگذار صادقانه بگویم که کهانسالترین آرزوی دلم آرزوی وصال توست!آرزویی که برای بدست آوردنش تمام کلافهای عمرم را به بازار معشوق فروشان برده ام وخودم را در جرگه خریداران یوسف زهرا(س) قرار داده ام.

نازنینم!تو زیبا ترین دلیل برای شبهای قدر وشب زنده داریهای منی تو ضیاعین ودلیل امن یجیب منی .

آقا جان! می خواهم برایت قصه بگویم . قصه سیب وگندم ومردی که سالهاست در میان مردمک چشمم ایستاده.قصه خوشه خوشه انتظار وچشمانی که درو میکنند.قصه باران وسطرهایی که دلواپس پونه هاست،قصه اسب وخیال آمدن تو در باران،قصه هایی که مشق هر شب من است.

کاش می شد واژه ها را شست وانتظارراتفسیر کرد ولی افسوس...

میدانی مرز انتظار کجاست!؟آنجا که قطره اشک منتظری سدی از دلواپسی ساخته وقطره قطره انتظار را ذخیره می کند،آنجا که وجودش چون جرعه ای آب از تشنه ای رفع عطش می کند آنگاه که می فرماید اگر شیعیان ما مرا به اندازه قطره ای آب بخواهند هر لحظه ظهور من نزدیکتر می شد.

حس می کنم نزدیکی آنقدر نزدیک که با آمدن یک نسیم تو را احساس کرد وبویید.

خوب می دانم که آخر دل سنگ وطلسم نحس قصه را می شکنی وآنگاه زمان وصل وجان نثاری می رسد.

پس بیا از پس کوچه های انتظار ،بیا که شعرهایم بی قافیه مانده اند،بیا که با آمدنت گم میشود در تبسم تو بغض چندین ساله ام،بیا که غزلهایم مضمون ندارند ومثنوی عشق نا تمام است0

محبوبم!هر روز که میگذردبیشتر از قبل دلم برایت تنگ می شود. عشق تو سراسر وجودم را فرا گرفته و اگر دلم را بشکافی بر لوح آن نام تو حک گردیده واکنون ای بهار عشق!می ترسم از خزان عمر,ترسم از ندیدن است بگو که تا خزان من آیا فرصت بهار دیدن است؟

یابن الزهرا!"لیت شعری أین استقرت بک النوی". کاش میدانستم که کجا وکی دلها به ظهور تو آرام خواهند گرفت.

بنفسی أنت!

به جانم سوگند که تا طلوع صبح صادق به انتظارت خواهم ماند ولحظه ها را با تمام سنگینی به دوش می کشم وسکوت ثانیه ها را به ازای فریاد زمان تحمل می کنم فقط برای رسیدن به لحظه با شکوه وصا لت .

آقا جان!

دروادی انتظار زمان را بنگر که چگونه از هجر تو همچون شمع ذره ذره آب می گردد0 کی می آیی که قطره ها به دریا بپیوندند؟خیبر گشای فاطمه(س) کی می آیی؟

کی می آیی که کران تا بیکران دلم را برایت چراغانی کنم وچشمانم را فرش قدومت نمایم؟

بیا که بهار بی صبرانه مشتاق آمدن توست وقلبم جویبار اشکهایی که هرروز وشب برای فراق تو ریخته می شوند.

یاس سفیدم!بیا که با ظهورت آیه"والنهار اذا تجلی" تأویل گردد0 بیا که چشمه سار وجودم سخت خشکیده وفریاد العطش برآورده،بیا تا از نرگس چشمانت عطری برای سجاده ام بگیرم0بیا ومرا زائر شهر قاصدکها کن،بیا...

دلم برای ورود هر عشقی غیر از عشق تو بن بست است ودیده ام جز برای فراق تو نمی بارد. بیا که هجر توآیه"ان عذابی لشدید" را تفسیر می نماید. آقا جان!بحق کوچه وچادر خاکی بیا، بیا ورأس سبز شاپرکهایی باش که در جستجوی قبر یاس سرگردان کوچه های هاشمیند.

ای پیدا ترین پنهان من!

تا تو بیایی مروارید چشمانم رابرای سلامتیت صدقه می دهم وبرای آمدنت روزه سکوت می گیرم وبا جام وصال تو افطار می نمایم. نذر کرده ام که بیایی تا جان شیرین را فرش قدمها یت نمایم. پس بیا که نذر خود را ادا کنم.

ای آفتاب عمر!

تا تو بیایی انتظار را قاب میکنم وبر لوح دلم می کوبم. فریاد را حبس می کنم وبه سکوت اجازه حضور می دهم. در نبود تو جام تلخ فراق را سر می کشم وسر به دوش هجران می نهم وبرای آمدنت دعا می کنم. به امید آنروز هزار وصد وهفتادمین شمع را روشن می کنیم ومنتظرت می مانیم.

به خدای کعبه می سپارمت وسبد سبد نرگس ویاس چشم براهی میکنم.

کاش می شد که خدا

اجازه ظهورت می داد

کاش می شد

که در این دیار غربت

ومیان موج غمها

به سکوت سرد وسنگین

رخصت خاتمه می داد

کاش می شد

جمعه ما

شاهد ابروی زیبای تو می شد

دیده نا قابل ما

فرش کیسوی تو می شد

کاش می شد

انتظار منتظر بپایان رسد

وهوا میزبان یاسها و

نسترنها

خاک پای مهدی زهرا شود

کاش می شد

تو هم از انتظار خسته شوی و

برای فرج دعا کنی

کاش می شد...

ظهور




و می دانم که می آیی و حتی کوچک ترین شکی در آمدنت ندارم نه در آمدنت و نه در معصوم بودنت
حتی اگر تمام عالم جمع شوند و حرفهای گنجی خائن را تکرار کنند باز هم امید و انتظارم را فریاد میکنم
ای امید روزها و شبهای من منتظرت می مانم
به امید ظهور وعده داده شده ........
یازهرا