از شهادتِ پدرت،
آرامش،سهم ِما میشود،
کنایه،
سهم تـــو ...
◄ چه تقسیمِ عادلانه ای ... !!!
فرزندان شهید مدافع حرم " شهید محمد پورهنگ"ر
چیزی غیرازاشک برای عزیزانم
نمی تواند مرا ارام کند
از من می پرسند مگر از اقوامتان هستند
خیر نیستندولی بخاطر من وامثال من رفتند و
حال به ارزویشان رسیدند
وهنوز من زمینی هستیم
خدایا این اشک را از من نگیر که تحمل
دوری عزیزانم برایم مقدرونیست
روحمان با یادش شاد
هدیه به روح بلندپرواز صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
بین برادران متعهد و حزب اللهی فاصله نیاندازید و هر کس را با
یک مارک از صحنه دور نکنید. شهید علی آراسته
ﺷﺐ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺭﻣﻀﺎﻥ ﭘﺸﺖ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻣﯿﻦ، ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﻫﺎ ﺯﻣﯿﻦ ﮔﯿﺮ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ.
ﺍﺯ ۱۵۰ ﻧﻔﺮ ﺩﺍﻭﻃﻠﺐ ۲۰ ﻧﻔﺮ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ تا ﺑﺎ ﮔﺬﺷﺘﻦ ﺍﺯﻣﯿﺪﺍﻥ ﻣﯿﻦ ﺭﺍﻩ را ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺒﻮﺭ ﺑﻘﯿﻪ ﺑﺎﺯ کنند.
۲۰ ﻧﻔﺮ ﻧﻮﺑﺘﯽ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﻏﻠﺖ ﻣﯽ ﺯﻧند ﺗﺎ ﺭﺍﻩ ﺑﺎﺯ ﺷﻮﺩ ...
ﺍﯾﻦ ﻋﮑﺲ ﺻﺒﺢ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺐ ﺍﺳﺖ...
ﺍﯾﻨﻬﺎ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻋﮑﺲ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺁﺭﺍﻡ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻣﻌﺼﻮﻣﺎﻧﻪ ﺳﺮ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ،
ﻧﻪ ﻧﺎﻥ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﻭ ﻧﻪ ﻧﺎﻡ ﻭ ﻧﻪ ﻣﻨﺘﯽ ﺑﺮ ﮐﺴﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ؛
ﺟﺰ ﺁﻧﮑﻪ ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﺑﺮﮔﺮﺩﻩ ﻣﺎﻥ ﻧﻘﺶ ﺗﺴﻤﻪ ﺍﯼ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ ...
روحشان شاد و ﯾﺎﺩﺷﺎﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺟﺎﻭﺩﺍﻥ
آنان آسمانی شدند و ما در زمین با تعلقات و دلبستگی هایش
گیر افتادیم، زمین گیر شدیم و بعضی هایمان پشت خاکریز نفس، کپ کرده ایم
سلام با معرفت
خواستم بنویسم از تو
خواستم بگویم آخر بی معرفت ، حواست هست؟!
اما ، اما گفتم بیایم و بنشینم برادرانه با تو سخن بگویم…
لباس جدیدت قشنگ است همه از تو تعریف میکنند .
میگویند چه به تنت می آید چسب و جذاب!
طرح دارش قشنگ تر است!
آنها هم داشتند،هم ساده و هم طرح دار!
خوشگل شدی منو یاد رفقایم میندازی ، رفقایی که سن و سالشان زمان ساپورت پوشیدنشان ، آن زمانی که هم سن و سال من و تو بودند. جوان بودند و زیبا…
غواصی می پوشیدند البته فرقش این است که آن زمان قیمتش گران بود…
اصلا گیر نمی آمد میگفتند اگر خواستید تیر بخورید
سرتان را جلو بگیرید نکند لباس پاره شود ها!
جنازه های رشید و بیجانشان را از داخل لباس در می آوردند
و جوان دیگری را ساپورت پوش میکردند …
آه!این لباس های براق و چسبان و ظریف و ناز مرا یاد رفقای شهیدم می اندازد؛
آنها هم آرایش میکردند؛ آخر ساپورت و لباس چسب بدون آرایش نمی شود!
شب عملیات که میخواستند بروند مهمانی…
آن شب حنا میبستند دست و مو و پاهایشان را …
یادش بخیر چقدر تو دل برو می شدند …
مثل تو که الان تو دل برو شدی اما دل مرا ریش ریش و خون کردی!
جگرم را درآوردی،آخر بی معرفت،بی انصاف،رسمش است…
قاتلانش زنده اند و نگاه میکنند ، همان هایی که برایت میسازند و
میدوزند و میفرستند!تا بپوشی به ارزان ترین قیمت
برعکس آن زمان!ارزان است آری!اما تو هم ارزانی؟
تو به درک! خون آن جوانی که جگر گوشه ای بود برای مادرش
عشق بود برای همسرش ، خون او هم ارزان است!
دمت گرم! ناز شستت!ایولا!
قلبم شکسته واشک تمام صورتم را خیس کرده و حرفم با تو همین است!
دمت گرم!
باشد که خدا میان شما و شهدا قضاوت کند …
به امید دیدار ساپورت پوش ایرانی!
رویکرد انتقادی نسبت به پوشش برخی زنان در کشور،
به دقت تماشا کنید
رزمندگان جنگ ایران و عراق با لباس غواصی
«رفقایی که سن و سالشان زمان ساپورت پوشیدنشان ، آن زمانی که هم سن و سال من و تو بودند. جوان بودند و زیبا…غواصی می پوشیدند البته فرقش این است که آن زمان قیمتش گران بود… اصلا گیر نمی آمد می گفتند اگر خواستید تیر بخورید. سرتان را جلو بگیرید نکند لباس پاره شود ها! جنازه های رشید و بیجانشان را از داخل لباس در می آوردند و جوان دیگری را ساپورت پوش می کردند …»
در سینهام دوباره غمی جان گرفته است
امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است
تا لحظهای پیش دلم گور سرد بود
اینک به یمن یاد شما جان گرفته است