ایران سبز
ایران سبز

ایران سبز

شعر از مقام عظمای ولایت

دلم قرار نمی گیرد از فغان بی تو

سپند وار زکف داده ام عنان بی تو

 

ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ

زجام عشق لبی تر نکرد جان بی تو

 

چون آسمان مه آلوده ام زتنگ دلی

پراست سینه ام از اندوه گران بی تو

 

نسیم صبح نمی آورد ترانه شوق

ســــر بهـــار ندارند بلبـــلان بی تو

 

لب از حکایت شبهای تار می بندم

اگر امان دهدم چشم خونفشان بی تو

 

چو شمع کشته ندارم شراره ای به زبان

نمی زندسخنم آتشی به جان بی تو

 

ز بی دلی و خموشی چو نقش تصویرم

نمی گشایدم از بی خودی زبان بی تو

 

عقیق سرد به زیر زبان تشنه نهم

چو یادم آید از آن شکرین دهان بی تو

 

گزاره غم دل را مگر کنم چو امین

جدا ز خلق به محراب جمکران بی تو

جمعه های غریبی

شاید این جمعه بیاید شاید........
دمی که بی تـو بــرآید، خـدا کنـد که نیـاید
الا که هستی مائی، خدا کنـد کـه بیـایی
شـب فراق تو جـانا، خـدا کنـد بـه سـرآید
سـرآیـد و تـو بـرآیی، خــدا کنـد کــه بیایی

 

بسم رب المهدی
هیچکس تو را نمی‌خواند. هیچکس ازتو نمی‌گوید. به چشمهای رهگذر که می‌نگرم اثری از دوری و فراق تو در آنها نمی‌بینم.
روزنامه‌ها را که ورق می‌زنم نام نیکوی تو کمتر به چشمهای کم سوی من می‌خورد. همه روزه به اخبار شهر و کشور و جهان توجه می‌کنم تا شاید خبری از تو بگوید اما تنها تویی که از خبرهای جهانی در امانی! سراغت را از هر زائر که بر سر راهم باشد می‌گیرم اما آنها هم مثل من، تو را ندیده‌اند یا دیده ولی نشناخته‌اند. من که در آخرین نقطه‌ی شعاع دایره‌ی دوستی تو بر خط مماس راه می‌روم و تحمل غربت و دوری تو را ندارم. پس آنها که به مرکز دایره نزدیکند چه حالی دارند؟
دوستدارانت، غربت و غیبت تو را چگونه تحمل می‌کنند؟
آیا آب گوارا از السلام علیک یا اباصالح المهدی (عج) ادرکنی
حلقوم آنها فرو می‌رود؟ آیا یاد تو از خاطر آنها می‌رود؟ آیا بر هر سفره‌ی غذا، دعای برتو فراموششان می‌شود؟
چگونه تو را از یاد ببرند درحالی که به برکت وجود تو نفس می‌کشند؟! چگونه فراموش کنند در حالی که به خاطر توست که روزی می‌خورند و در آسایشند؟
همه برخوان گسترده تو میهمانیم و همه روزه به برکت تو از خواب برمی‌خیزیم. آیا بی توجهی ما را بخششی هست؟! آیا راهی به تو داریم تا ما را ببخشایی و از این همه ناشکری و ناسپاسیمان در گذری؟
آیا به من عنایت می‌کنی تا به اخباری از دوستانت که گوشه و کنار از تو یاد می‌کنند کنجکاو شوم ؟ خبر برگزاری سمینارهایت، شب شعرها و نوشته‌هایی که برای تو چاپ می‌شود. دعایی که برای تو به آسمان می‌رود، فریادهایی که تو را می‌خوانند، همه را بشنوم و لااقل از شنیدن آنها خوشحال شوم به هرکس برسم از تو بگویم و از تو بشنوم.
ای کاش می‌توانستم یاد تو را در لابه‌لای هر قلبی جای دهم تا با هر تپش تو را بخواند.
ای کاش می‌توانستم نام تو را بر سر در تمام خانه‌های شهرم نصب می‌کردم.
ای کاش هر وقت به هر مغازه که سر می‌زدم نام تو را میدیدم.
ای کاش به هر اداره که مراجعه می‌کردم چشمم به نام زیبای تو می‌افتاد.
ای کاش همه تو را می‌خواستند و همه تو را می‌خواندند.
ای کاش همه نوشته‌هایی که در وجود نازنین تو و قیام عظیم توست، مورد استقبال همگانی قرار می‌گرفت. در آن صورت هیچ نویسنده‌ای بی یاد تو قلم را به دست نمی‌گرفت .
نام تو هر کجا که بلند آوازه گردد، برکت با خود به همراه دارد و به یقین اگر همه بر عهد خود ثابت و پایدار می‌ماندیم، برکت از بالا و پائین بر ما نازل میشد. اینک نیز اگر به هوش آئیم و توبه کنیم و از سهل‌انگاریهای قبلی دست برداریم و دل به تو بدهیم و راه خود را به سوی تو راست کنیم، یقین دارم که ولوله‌ی نامت جلوی هر زلزله‌ای را می‌گیرد.

اللهم عجل الولیک الفرج
الهی آمین

شک کرده ام ؟

امام زمان (عج)

شک کرده‌ام...؟ به آمدنش شک نمی‌کنم!

یا این‌که به نیامدنش شک نمی‌کنم؟

این یوسف من است که در باد می‌وزد

هرگز به عطر پیرهنش شک نمی‌کنم

یک صبح با نسیم می‌آید به دیدنم

به عطر یاس و نسترنش شک نمی‌کنم

خورشید گفته است که یک صبح می‌رسد

هرگز به صحّت سخنانش شک نمی‌کنم

بی او پرنده‌ای که به فردای کوچ رفت

آوارگی شده وطنش (شک نمی‌کنم)

این چشم انتظاری هر روز غرق اشک

یعنی به صبح آمدنش شک نمی‌کنم

شک کرده‌ام که پشت در خانه‌ام کسی‌ست

اما به طرز در زدنش شک نمی‌کنم

درد و دلی با مولا

آن روز که دلم را به نگاهت پیوند زدی، باور نمی کردم زود به زود به دلم سر بزنی و مرا از غم ها برهانی، باور نمی کردم که تا آخرش با من بمانی.
آن روز که با تو آشنا شدم باور نمی کردم عزیزترین مخلوق خدا دلش برایم تنگ شود و عجیب تر اینکه باور نمی کردم جدایی من از تو برایت گران باشد و نخواهی مرا از خود برانی. 

 

 

 


اما حالا باور کرده ام که از من به من نزدیکتری و از من به من مهربانتر، باور کرده ام دلت برای من ، برای گریه های من، برای دلتنگی های من تنگ می شود و من چقدر این دلتنگی را دوست دارم.
حالا باور کرده ام چشم هایی نگران من هستند که مهربانیشان را به دنیایی نمی فروشم، چشم هایی با من هستند که با هر کسی نیستند و دستهایی برای من رو به خدا می روند که هیچ گاه خالی بازنمی گردند.
کاش تو هم باور می کردی آن چشم ها مراقب توست و برای باور کردنش تنها کافیست چشم هایت را از غبار دنیا بشویی و همه چیز را به گونه دیگری ببینی.

درد دل با امام زمان عج

 

السلام علیک یا ابا صالح المهدی
سلام بر توای خاص ترین وپاک ترین نعمت خدا.
سلام برتوای مهدی ای پسرمحمد و علی
ای نوگل بهار جنت و ای پسر فاطمه کجا هستی؟

می دانم که ناله ی دلم رامی شنوی و اشکهای سرازیرم رامی بینی.
ای ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آرزوی قلبی ما و ای شمیم عطر بهشت
کجا بروم تا پیدایت کنم؟

هر جمعه که می گذرد و نمی ‌‌‌‌آیی
گویی روزبه روز قلبم پیرتر می شود.

ای مولاجان تاکی درانتظارت گریان بمانم؟

ای حجت خدا هیچ کسی جزتودرمان دردها نیست.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
آیا راهی برای دیدارت هست؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
آیا روزی خواهد رسید که چشمان اشک بارم
به یمن برکات قدومت روشن شود؟
آیاخواهم توانست یکی ازعاشقان خالصت باشم؟

ای خورشید تابان اهل بیت و ای ماه نورانی اسلام محمدی
دیگر اشکهایم یارای دل خسته عاشقم نیست.

ای نور چشمهای منتظر
قسم به ذره ذره ی عشقی که برای تودرسینه ام می تپد
منتظرت می مانم
و با اراده ای محکم
و دلی غمدیده از دوریت
عهد می کنم که هرگز از بیعت باتوبرنگردم.

ای مولا بیا که دل به تنگ ‌‌‌‌آمده
بیا که برای جگرهای سوخته ی ما التیامی جزظهورت نیست
و هیچ مرهمی گواراتر از دیدار تو  زخمهای داغدیده راتسکین نمی دهد.

بیا که دلم از فراقت ‌آتش گرفت.
بیا ای قاصد ‌آزادگی و پیام ‌آور کربلای حسینی.

بیا ای فرزند قرآن!
بیا ای ناجی ما و ای بهار دلها!
بیا که دل خسته ام تو را می طلبد
و تویی تمام آرزوی منتظران عاشق.

اگرزمان موعود فرا رسید
و من ازجهان چشم فروبسته بودم
بدان که تا آخرین لحظه ی زندگی منتظرت ماندم.
بدان که ضربان قلبم به عشق تومی تپد.

فریاد ازخدا می خواهم و ناله ازدل برمی آورم
که چرا ازمحبوبترین عاشقان دورم.

پس توای پروردگار مهربان و بخشنده !
جمال پاک و منزه فرزند زهرای اطهر را
برای ما ظاهر ساز  

 

 


و آن مروارید درخشان را از پرده غیب برون آر
که دلهای سوخته و دستهای به دعا برداشته مان
محتاج و نیازمند دستهای عدالت گسترش است.

ای خدا بیا و رحمی براین بندگان حقیر درگاهت بفرما
و ظهور مولایم مهدی را نزدیکتر کن.

ای خداوند کریم،
این عاشقان رنجیده را
به وصال دستهای پر برکت امام زمان برسان
و ما را از رهروان مهدی و عاشقان راه حق قراربده.

به امید روزی که با لطف خدا و ظهور مهدی موعود (عج)
اشکهای انتظارمان تبدیل به گلستان گلهای عشق محمدی شود.


اللهم عجل لولیک الفرج

بی حس شده ایم

انسان به گمشده ای می ماند که در بیابان برهوت « غفلت » آن هم در تاریکی هولناک شب ظلمانی « دوری از خدا » ـ که هیچ ستاره ای در آن نمی درخشد ـ گام برمی دارد و همچون جوجه ای یک روزه از سرمای « رها کردن معنویات » به خود می لرزد.
آدمی آن قدر در این وانفسا خود را فراموش کرده که حتی درد خارها و تیغ هایی که در پای روحش خلیده است را هم حس نمی کند.
این کاروان وادی غریبستان نور می خواهد و راهنما ؛ و مگر خدای حکیم و مهربان و عادل برای راهیابی ما ، ساربان نفرستاد؟ 
  کجاست هم نفسی تا که شرح غصه دهم که دل چه می کشد از روزگار هجرانش 

 

 


ای ساربان کاروان انسان ، ای وسیله اتصال زمین و آسمان
یادتان هست قرار بود ما پشت سر شما حرکت کنیم تا راه را گم نکنیم؟ یادتان هست قرار بود . . .
آری شما یادتان هست ؛ ولی ما فراموش کاریم و سست پیمان و بی خیال ؛ خارها که نه دشنه های هوس نه پای ما که قلب ایمان و انسانیت ما را می درد ؛ اما از شدت خماری و خواب آلودگی مرگ آسای غفلت ، دیگر درد را هم احساس نمی کنیم ، بی حس شده ایم.

بی حس شده ایم ...

آقا غریب است

دوستم  می گفت: آقا غریب است!

 گفتم: این همه شیعه؛ این همه انسان حق طلب و منتظر.

 گفت: آقا بین شیعیان هم غریب است. امام زمان(روحی فداک) از امام حسین(علیه السلام)  هم غریب تر است. می گفت ما شیعه نیستیم٬ غیرت نداریم. این همه بی احترامی به ولی فقیه می شود و ما بی تفاوتیم آن وقت منتظر ظهور نشسته ایم.

 چیزی نگفتم؛ سکوت کردم و در دلم اشک ریختم.

  

  

 ***

 ۱۲ ظهر بود. در تاکسی نشسته بودم و بعد اذان دعای فرج امام زمان از رادیو پخش می شد. همه مشغول کار خود بودند. یکی خرید می کرد؛ یکی در حال خودش بود و سیگارش را دود می کرد؛ یکی به فکر وضع آب و هوای آخر هفته بود و ... یکی هم مثل من به فکر شکم گرسنه اش! شاید تعداد اندکی فکر امام زمان هم بودند!!!

 با خودم گفتم:دوستم  راست می گفت. آقا غریب است٬ آقا بین شیعیان هم غریب است

نجوا با یار

برادران حسادت به آستانه چشم انتظاری‌ام، آمده‌اند، اشک تمساح می‌ریزند و قسم می‌خورند که گرگِ مرگ تو را پاره پاره کرده است؛ امّا من می‌دانم که دروغ، سرِ هم می‌کنند. می‌دانم که تو را به ثمن بخس فروخته‌اند و به دست قافله غفلت سپرده‌اند. می‌دانم این خون که به پیرهنت پاشیده یک فریب است... می‌دانم که گوشه‌ای بر شانه کره خاکی قدم گذاشته‌ای، امّا این چشم‌های بی‌سو که حرف حساب حالیشان نمی‌شود! دارند تار می‌شوند، آن‌قدر که حتّی جلوی خودم را هم نمی‌بینم چه رسد به اینکه بخواهم دیده به کرانه‌های افق بدوزم... می‌دانم همه این ملک، عرصه فرمان‌روایی توست. می‌فهمم که ملکوت آسمان و زمین دائماً به تو ارائه می‌شود، امّا این گونه‌های خراشیده که با این حقایق التیام نمی‌یابند! کاش جای آن پیرزن بودم که برای خریدنت کلاف نخ ـ همه دار و ندارش ـ را داد و اسمش در زمره خریدارانت ثبت شد. همین که کسی را به «خواستار» تو بودن قبول کنند خودش غنیمتی است. می‌ارزد که آدم به خاطرش هست و نیست خود را بدهد...

پناهگاهم

سایه‌ات بر سرم مستدام باشد. این هوای دوری تو، خیلی آلوده است.

 با هجوم بی‌رحمانه شهوات چه کنم؟ با کدام جان و قوّه از پس دسیسه نفس برآیم؟ 

 

 کجا می‌توانم پشت شیطان شیّاد را به خاک بمالم؟ تو باید بالای سرم باشی!

 من آقا بالاسر می‌خواهم، وگرنه همه چیز خراب می‌شود! روزگار بی‌تو زیستن، آخرالزّمان است.

 رمق و تاب و توان من هم به آخر رسیده، عمر منتظران هم به خطّ پایان نزدیک می‌شود

 قطحی آمده، آبِ چشم‌ها هم ته کشیده است .

 نهر حیا هم دیگر خشک شده، باغ غیرت همه‌اش آفت زده، ذخیره اخلاق هم دیگر دارد تمام می‌شود... می‌بینی انگار آخرالزّمانی، آخر همه چیز است؛ ولی فدایت شوم! تو که آخرِ سخاوتی، تو که نهایت حیایی، تو که غایت غیرتی، تو که دفینه فتوّتی، نمی‌شود به همین زودی این «آخرالزّمان» شقاوت را به «اوّل الزّمان» سعادت پیوند بزنی؟ نمی‌شود این  غیبت را به سرور ظهور پایان دهی؟ نمی‌شود آغازی بر این پایان بنویسی؟ نمی‌شود؟...

شیعه مطلوم است

نه امروز بلکه به اندازه تمام تاریخ به شیعه ظلم روا شده . راست می گفت استادم شیعه از زمان سقیفه با خون دل و خون جگر همراه بوده . خدای من مولایم علی برای حفظ دین اسلام چقدر درد کشید و دردهایش را در دل چاه نجوا کرد . شیعه مظلوم است چون حسین (ع)خود را در اعتقادش قربانی کرد. شیعه مظلوم است چون مادرش فاطمه در راه ولایت در میان در و دیوار و شهید شد . شیعه مظلوم است نه امروز بلکه از 1400 سال قبل مظلوم بوده است . درخت شیعه بیشتر از آب حیات ، خون دل خورده است و ریشه داده . شیعه امروز هم مانند 14 قرن پیش هنوز هم مظلوم است . هنوز ابوذر در ربذه تبعید است . هنوز مالک اشتر مسموم می شود و هنوز سلام علی در مدینه بی جواب است . بعد از این همه سال هنوز هم همسایگان شیعه از اشک های آن گلایه دارند. هنوز حسین تشنه لب است . شیعه هنوز هم مظلوم است . امروز بحرین در خون است . فرقی ندارد شیعه یا سنی هر که با اسلام مشکل دارد،بر حق شمشیر کشیده است . هر کس با علی(ع) و فاطمه(س) مشکل دارد با کل حق مشکل دارد . یادمان باشد هنوز هم حق از علی است . قلب من می گیرد وقتی شیعه در شهرش مسجد ندارد .وقتی امام حسن عسگری (ع)دیروز حرم اش در سامرا تخریب می شود و امروز مسجدش در منامه . امام شیعه ، امام حق هنوز هم مظلوم است . کسی نیست تا از او دفاع کند . مادر ما هنوز در کوچه تنهاست . لشکر شیعه هنوز بیشتر تر از 72 تن نیست و تا 313 خیلی راه مانده . شیعه هنوز صدایش در گلو خفه است . هنوز او را می کشند شیعه دیگر خون ندارد شیعه روح دارد شیعه حسین(ع) دارد شیعه علی اصغر(ع) دارد .نه ،نه شیعه محسن دارد شیعه سربازان جان بر کف ، زیاد دارد . شیعه فاطمیه دارد شیعه هنوز به دنیا نیامده لباس رزم بر تن دارد شیعه خدا را دارد پس غمی ندارد . شیعه اگر خدا را نداشت در همان سقیفه مرده بود . شیعه زینب(س) دارد شیعه شیر زن دارد که کربلا را کربلا می کند . آری شیعه به خون عادت دارد . شیعه با خون به دنیا می آید شیعه با خون شیر می خورد شیعه در خون بزرگ می شود شیعه سرخ می شود تا مهدی(عج) بیاید . مسلمان ، در بحرین کشته می شود به دست مسلمان خود فروخته ولی از خون او هزاران حق طلب می روید . شیعه ایمان دارد. شیعه اگر 72 نفر بدری باشد هرازان ابو سفیانی مقلوب او می شوند . شیعه به جای گریه دعای فرج می خواند ... شیعه برای نماز قیام ، یک روز تکبیره الاحرام می گوید . شیعه کشته می شود ولی زیر بار حرف زور نمی رود . شیعه شمشیرش قلاف ندارد . شیعه سربند سرخ دارد تا حسینی شهید شود . شیعه همت دارد شیعه زین الدین دارد شیعه برای نجات شیعه فانوسقه می بندد شیعه به فانوسقه اش نارنجک می بندد و رهبر 13 ساله می شود. شیعه زندگی می کند تا بر روی پای علی بمیرد . شیعه زندگی می کند تا کشته شود . شاید عجیب باشد شیعه ،سنی و شیعه ندارد شیعه حق است . هر که حق الهی دارد ، شیعه است .شیعه جاودان است چون علی تااید زنده است . شیعه زنده است هر چند اگر مرده باشد شیعه زنده است چون فاطمیه دارد . شیعه هر کجا باشد شیعه است چه در تهران باشد چه نجف چه منامه شیعه غیرت دارد شیعه ناموس دارد و برای ناموسش جان فدا می کند شیعه هنوز پشت لباسش می نویسد ... می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم ... در فاطمیه مردم مظلوم بحرین را فراموش نکنیم ...