ایران سبز
ایران سبز

ایران سبز

هفته دفاع مقدس مبارک

   

ای شهیدان‎ ما بعد از شما هیچ نکردیم‎!!! لباس های خاکی تان را در میدان های مین و لابه لای سیم خاردارها رها کردیم،عهدمان را شکستیم و دعای عهد را ‏فراموش کردیم،زمان ندبه و سمات را گم کردیم‏‎. شربت های صلواتی را با نسیان بر زمین ریختیم و به عطش خندیدیم‎. بر تصاویر نورانی تان روی دیوارهای شهر رنگ سبز غفلت پاشیدیم و پوستر تبلیغاتی نصب کردیم‎. تاول شیمیایی را از یاد بردیم و غیرت ها را به بهایی اندک فروختیم‎... عشق را به بازی گرفتیم و از خونهایتان به راحتی گذشتیم‎... اما باز هم امیدی هست‎!!! آری ! تا ولایت هست هنوز امید داریم .‏

بدرود ماه خدا

 

عید سعید فطر بر مسلمین جهان مبارک باد.

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنیدتصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنیدتصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنیدتصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنیدتصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنیدتصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

بدرود ای بزرگترین ماه خداوند و ای عید اولیای خدا
بدرود ای ماه دست یافتن به آرزوها
بدرود ای یاری‌گر ما، که در برابر شیطان یاریمان دادی
بدرود ای که هنوز فرا نرسیده از آمدنت شادمان بودیم
و هنوز رخت برنبسته از رفتنت اندوهناک.

بدرود

یکبار دیگر خودمان را از نو بسازیم-تولدت مبارک

بسم الله الرحمن الرحیم   

سال گذشته در چنین روزی هنگام بانگ اذان بود((الله اکبرالله اکبر))وطنین گریه های تو بود که زندگی را به پدر ارزانی کرد.آری هنگام صلاه ظهر بود که دیده بر این جهان گشودی و دل دردمند مرا میزبان قدوم پاکت کردی . دختر عزیزم ..نرگسم حال که یکسال از تولدت گذشته و تو یکساله شدی  خدا را په پاکی و معصومیتی که داری قسم میدم که ظهور آخرین منجی را نزدیک بفرماید. 

آمین بارب العالمین 

ودیگر... 

پیشاپیش حلول ماه مبارک رمضان بر همگان مبارک 

 وقتی روز شمار بندگی را ورق می زنی الطاف رحمت ایزدی را در لابه لای روزها می بینی بعضی از ماه ها شور و حال دیگری دارند . اصلا رنگ و بوی خدا در آنها نمایان تر است . 

 رجب، ماه خدا، ماه خالی شدن از غیر خدا، ماهی که ملائکه در زمین به دنبال جمع کردن استغفار مثل من و تو هستند . باید تخلیه شد باید دید روزها را چگونه گذرانده ایم . تپش قلبهایمان با کدام طنین موزون می نواخت .

آیا با نوای استغفار (استغفرالله و اسئله التوبه) در این میکده دل را گشوشده ای؟ ! و آیا . . .

گام ها را فراتر می نهیم تا به کعبه مقصود رسیم . شعبان از راه می رسد . آن هنگام که ظرف بندگی تو از تب هوای نفس اماره خالی شد شعبان با طلوعی سرشار از لبریز از شکوفه های محمدی و عطر ال الله از راه می رسد و قدم بر خانه دل می گذارد . می آید تا این منزل بود را به دسته گل های از ذکر و معنویت بیارآیی . هر چه گام به جلو برمی داریم احساس سبکی در ما ایجاد می شود .

  

 و دیگر هنگامه جلای دل است . دلی که رجب را وقف پیرایش آن در شعبان را وقف آرایشش کرده ایم . مهربانا شکرت که این گونه مرا، اعضاء و جوارحم را، زبانم، چشمم را، گوشم را و همه وجودم را میهمان این خوان با کرامتت کرده ای، میهمانی که حتی چشم بر هم نهادن آن نیز عبادت است .

آرام آرام دلنشین و سبکبال پاسی را بر بال ملائک می گذاریم و دستان رمضان را در آغوش می گیریم پای بر شمارش معکوس دل می گذاریم و به سوی عشق و مستی در دست .

به ماه  خدا نزدیک شده ایم . نوای رحمت ایزدی به گوش می رسد . در قلب زمان اعظم ملائکه آسمان بر زمین می آیند تا بالهایشان را فرش پای ملکوتیان کنند . آمدند تا تو را بخرند . آیند تا تو را نزد آن معبودی ببرند که خریدار هر یوسف بد سرشت است .

لیالی قدر در انتظارند تا فانوس عشق و عاشقی را بنوازند . معشوقه دل عطر شفا و رحمت را می گستراند، دلبری می کند تا تو را که عاشقی و مجنون، ناز او را بخری .

آمده ام به کوی تو گر تو کنی نگاه من

و آنجاست که این عبد سراپا تقصیر روی به سوی حقیقت عالم می کند و منشور آینده ای مبهم را از دست مولامان حجة بن الحسن (عج) بر می گیرد .

خدایا چه می شود ما را این شب، پر از رحمت و برکت، اما رسم مجنون شدن را نمی داینم، نمی دانیم که اگر لیلای عالم کاسه گدایی تو را می شکند . تو را دوست دارد و در انتظار یک نگاه پر از نیاز توست . شب قدر آمده است تا تویی که خسته عالم دنیایی، خسته بندگی تن شده ای . چنگ در ریسمان معنویت زنی و قرآن را که سرچشمه معنویات عالم است با زبان اشک بیارازی با زبانی که تحفه قدح بار است، با زبانی که کیمیای جلای دل است . آن محبوبه ای که شنزار گونه های عاشقان را آبیاری می کند تا نهال خوف و رجا در آن برویاند .

شبنمی که اگر لیلای مجنون، گوشه چشمی (نیم نگاهی) بر آن کند همه گناهانت اگر به عدد ستارگان آسمان باشد آمرزیده می شود . آری باید این اشک ها را تحفه قدم او کرد . 

ماه مبارک رمضان

لطیفا! حال که در رحمتت را به روی ضعیفان و ثروتمندان معنویت گشوده ای و حال که من ناچیز قلب رمضان را که با شستن خون در رگها جاری می کند در آغوش خود می فشارم . چگونه می شود این عاشقی که در دام بلای دوست گرفتار است به خود واگذاری؟

چگونه می شود آن حال و هوای شبهای قدر را از من بستانی تا در این بحر فانی دست و پا زنم . . .

چگونه؟ !

ای الهه ناز! با همه نیاز، به درگاه تو آمده ام تا قلم عفو بر در دریای گناهانم بکشی که که با دیدگانی پاک به زیارت آقا حجة بن الحسن (عج) برسم .

ای محرم راز! با دل پر سوز و گداز، آمده ام تا به ماه رمضان  و شب قدر حلقه گمشده انسانیتم را بیابم که مگر سالک راه تو شوم . ای خدای بی نیاز! با عطش و عشق و نیاز آمده ام تا به حق بهترین بندگانت، به حق سید رسولانت و به حق ناله های عصمت عالم ما را هم رنگی الهی بزنی تا خدایی خدایی شویم .

آمین یا رب العالمین

شهادت حضرت زینب کبری(س) تسلیت باد

ای شکوه حماسه در سراپرده حیرت! ای زخم خوره نینوا! ای بانوی خورشیدهای دربند! ای زینب قهرمان! تو که خود، وسعتی به اندازه همه سوگ های آفرینش داشته ای، تو که خود دریای بی کران اشک را، ساحل بودی، چگونه باید بر تو سوگواری نمود که ما سوگواری را از تو یادگار داریم. تو که آواز سرخ کربلا را از حنجره بردباری اش، به گوش تاریخ رساندی و اگر این حنجره صبوری نبود، و اگر آن نطق آتشین تو در کاخ استبداد یزیدیان نبود، داستان جان سوز آن ظهر عطشناک در هزار توی کوچه های تاریخ به دست فراموشی سپرده می شد.
به دنیا آمده بود تا صبر را شرمنده کند، زینب(س) این اسطوره تاریخ را می گویم. آمده بود تا عشق را مبهوت لحظه های زلالش کند. آمده بود تا صدق و وفا را به جهانیان بیاموزد و متانت و وقار را به نمایش گذارد. آمده بود تا رسالت خود را به انجام برساند؛ مونس و یار برادر، سالار قافله حسینی و غم خوار اسیران باشد. آمده بود تا فریاد بلند مظلومان باشد؛ فریادی که پژواک آن هنوز هم از ورای تاریخ به گوش شنوای دل های حق جویان می رسد.
اسیران، بر هودجی از خون نشسته بودند. با حسین آمده بودند و بی حسین بر می گشتند و سالار قافله، زینب بود؛ هر چند خمیده و شکسته دل، ولی به پاسداری از حقیقت ایستاده بود تا امتداد راه برادر باشد. وصیت برادر این بود که «زینبم، بعد از من مبادا روی بخراشی و گریبان بدری و جزع و فزع کنی» و زینب اکنون آرام چون شقایقی داغ دار با مصیبتی عظیم در دل، همراه قافله شده بود. 

  


زینب(س) در خانه رفیع امامت رشد یافته، از لبان وحی علم آموخته، و در دامان کرامت پرورش یافته بود. او لباس پاکی و تقوا پوشیده بود و به آداب و اخلاق اسلامی مزین گشته بود. زینب(س) فصاحت و بلاغت را از علی، نجابت را از فاطمه، صبر و شکیبایی را از حسن و مظلومیت در عین ایستادگی را از حسین آموخته بود؛ او روح بلند رضا بود. حضرت زینب(س) در خضوع و خشوع و عبادت و بندگی، وارث پدر و مادر بود.
او بیش تر شب ها را با عبادت و بندگی حضرت حق به صبح می رساند و همواره قرآن تلاوت می کرد. تهجد و شب زنده داری حضرت زینب(س) در طول حیات پربرکتش ترک نشد؛ حتی در شب یازدهم محرم با آن همه رنج و خستگی و دیدن آن مصیبت های دلخراش هم به عبادت خدا پرداخت. حضرت سجاد(ع) می فرماید: «آن شب دیدم عمه ام بر سجاده نماز نشسته و مشغول عبادت است.» و نیز از آن حضرت نقل شده که «عمه ام زینب با این همه مصیبت از کربلا تا شام، هیچ گاه نمازهای مستحبی را ترک نکرد» و نیز روایت می کنند: «چون امام حسین(ع) برای وداع با زینب(س) آمد، فرمود: خواهرم، مرا در نماز شب فراموش نکن.»
زینب(س) در ایام کودکی، با برادرش حسین(ع) انس و الفتی عجیب داشت و در کنار برادر، آرامش می یافت و دیده از دیدارش بر نمی بست و از حضور مبارکش دور نمی شد (روزی حضرت فاطمه(س) نزد پدر(ص) رفت و عرض کرد: «پدر جان، متعجبم از محبت فراوانی که میان زینب و حسین است. این دختر چنان است که بی دیدار حسین شکیبایی ندارد.» رسول خدا(ص) چون این سخن بشنید، آه دردناکی از سینه برکشید و اشک دیده بر چهره روان کرد و فرمود: «ای روشنی چشم من، این دختر با حسین به کربلا خواهد رفت و به هزارگونه رنج و بلا گرفتار خواهد شد.»
حضرت زینب(س) تنها ۵۶ سال امانت الهی خویش را بر دوش کشید.
نقل است که در اواخر عمر آن بانوی بزرگ، در مدینه منوره قحطی پیش آمد. عبدالله بن جعفر، همسر حضرت زینب(س) در شام، مزرعه ای داشت و ناچار به اتفاق همسر خود در آن دیار رحل اقامت افکند. حضرت در آن سرزمین بیمار شد و در همان جا روح خود، این امانت الهی را به صاحبش بازگرداند و با جسمی خسته از فراز و نشیب زمان و رنجور از جور مردمان به دیار باقی شتافت.
چشمانش را گشود و برای آخرین بار به دورترین نقطه خیره شد. دراین مدت حتی یک لحظه چهره برادر از نظرش دور نمانده بود. آتش اشتیاق بیش از پیش شعله کشید و یاد برادر، تمام وجودش را پر کرده بود. لحظه وصال نزدیک بود. دوباره خیمه های آتش زده و سرهای بر نیزه، چشمانش را به دریایی از غم مبدل ساخت. زینب(س) پلک ها را روی هم گذاشت و زیر لب گفت: «السلام علیک یا اباعبدالله» و به برادر پیوست.
عروج ملکوتی آن بانوی مکرمه بنا به قول مشهور در پانزدهم رجب سال ۶۲ قمری رخ داد. اینک مزار شریفش، قبله عاشقان خاندان عصمت و طهارت است.

روز پدر بر همگان مبارک

(( حاج آقا مرتضی  پدر عزیزم روزت مبارک))

 

 

 

 

پدرم نمی دانم وقتی دست به قلم می شوم سررشته کلام گم می شود گوئی می خواهم در مورد واژه ای سخن به میان آورم که دنیا از درکش عاجز است اما فقط تمام جملاتم را در این جمله کوتاه خلاصه می کنم که من (((روح الامین )))

 {{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{ دوست دارم }}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}

 شانه‏هایت، ستون محکمی است پناهگاه امن خانه را.
دست در دستانم که می‏گذاری، خون گرم آرامش، در کوچه رگ‏هایم می‏دود.
لبخند پدرانه‏ات، تارهای اندوه را از هم می‏دراند.
تویی که صبوری‏ات، دل‏ ناامیدم را به سپیده‏دم امیدواری سوق میدهد آن هنگام که ابرهای دلتنگی ام اشک را درچشمانم به ارمغان می آوردو همواره و همواره  بوسه هایم بر دستان پینه بسته ات دل پریشانم را آرام می کند.پدرم نمی دانم چگونه دلتنگیهایم را برات واگویه کنم  اما همین بس که  بدانی عاشقانه  دوستت دارم مرا کفایت می کند .پدرم (بابایی) آموزگار بزرگ من !اندیشیدن  برای فرداهای دور را از تو آموختم. چین‏های صورتت، نقشه سال‏های کودکی من است. هنوز از شنیدن تکیه کلامهای من خنده بر لبانت جاری می شود واگر می دانستم که از حرفهای من دلشاد می شـوی از این نـوع تکیـه کلامهـا بسیــار می آموختم که  همیشه و همه جا برایت حرفهایم را بنوازم  

 

 پدر من !!!عزیزترین و بزرگترین تکیه گاهم ...پیر شدن آسمانت را نظاره‏گر بوده‏ام؛ اما کهنه شدن غرورت را هرگز.
جانم ،عزیزم ،پدرم برایم  هیچ چیز بالاتر از این نیست که  به من ،پسرت اعتماد داشته باشی، وقتی که چتر اعتمادت، بر مویرگ‏های اندیشه‏ام گسترده می‏شود.دل به آسمان می نهم و برای فرزندم نرگس نقشه ها می کشم . پدرم  با تو، باران بهاری‏ام را پایانی نیست پس چتر اعتمادت را  برایم بگستران . پدر! گرچه  خانه ما از آینه نبود اما خسته ترین  مهربانی عالم در آینه چشمان مردانه ات نمودار بود و همیشه به داشتن چنین پدر مهربانی به خود می بالم و احساس غرور دارم از داشتن تو ... پدرم حال با دیدگان اشک بار با خاطر همه دردها و رنجهایی که از بابت این پسر خود سر کشیده ای  طلب عفو بخشش دارم و میخواهم  دعایت را بدرقه  راهم کنی و می دانم که دعایت راهگشای مشکلاتم هست .پدرم میخواستم در باره ات بیشتر بنویسم  گفتم :یداللهی ، دیدم  علی (ع) است . گفتم: نان آور شبانه کوچه های دلم هستی ،دیدم علی (ع)  است . خلوص تو در عشق ورزیدن را نوشتم و روح تو را از هر طرف پیمودم ، به علی  (ع)  رسیدم  آنگاه  دریافتم که تو ، نور جدا شده ای از آفتاب علی (ع) هستی ، پدرم  تو گرما بخش خانه ما هستی ...پدر و مادرم هر دویتان را دوست دارم ...   

                                              پسر تان روح الامین

رغائب

سلام به شب آرزوها

سلام به تمام آرزوهای ناتمام دل شما

سلام به نگاههای   پرمهر شما

امشب یه آرزوی بزرگ دارم

همه ی اونایی که یه آرزوی قشنگ توی دلشون دارن ؛به آرزوشو ن برسن

بگید الهی آمین

آمین یا رب العالمین" "

 

نمی دونم تاحالا براتون پیش اومده که یه چیزی رو تا سرحد مرگ بخوایید و هی ازتون دور و دورترش کنن؟

امیدوارم که براتون پیش نیومده باشه

حس خوبی نیست،اصلا خوب نیست

اما اون موقع تو به هردری میزنی که خواسته تو بگیری،به هردری

مدام توی این فکری که چه کنم که اگه یه قدم رفت عقب؛من دو قدم جلوبرم؟!!!

توی تکاپو هستی و نگران

گاهی مضطر میشی و می بری

اشک میریزی ،اضطراب توی تموم سلولهای تنت لونه کرده

اما بیش از پیش در خونه ی خدائی

مرتب خدا خدا میکنی

یه مدت که میگذره،دیگه ذکر لبت شده خدا خدا خدا......

مانوس شدی با خدای خودت ،اونم چه جور ...چه شور...چه حالی ...وایییییییییییی

اگه خوب دقت کنی دیگه به خواسته ات فکر نمی کنی

به لطف خدا،به بزرگیش،به ارحم الراحمینیش،به قدرتش فکر میکنی

و خواسته ات رو از خودش میخوای

فقط از خودش

مدتی میگذره و حاجتتو نمی گیری

حس میکنی توی این مورد خاص بهت نه گفتن

اما دلخور نیستی

چون خدا وقتی می گه   نه ،حتما یه چیز بهتری برات صلاح دیده و در نظر گرفته

تو توی این مدت یه چیزی رو خوب فهمیدی

اونم اینکه خدایا جز تو هیچکسی   رو ندارم

راضی شدی به رضاش

اونم چه راضی شدنی.....

از خواسته ات میگذری

اما یه چیزی ته دلت میگه همه چیز درست میشه

و همینم میشه.......

یعنی همونی رو که میخواستی به بهترین شکل بهت میده

جوری که باور نمی کنی.......باور کن.......

می گن موسی به کوه سینا که رسید به خدا گفت:"ارنی"

خدا چی گفت؟"لنترانی"

یکی میگفت:

"چو رسی به طور سینا ارنی مگو و بگذر

که نیرزد این تمنا به جواب لنترانی"

 

اما یکی دیگه گفت:

"چو رسی به طور سینا ارنی بگو و مگذر

که جواب آید از دوست، اگرچه لنترانی"

نظر شما چیه؟

با کدومشون موافقید؟بگیم و منتظر جواب باشیم حتی جواب نه یا نگیم   و بگذریم؟

می گن حضرت یوسف رو گذاشتن واسه فروش

هرکی می اومد و یه قیمت بالایی میگفت

یه پیرزنی هم یه مرغی آورده بودکه همه ی سرمایه اش بوده گویا

بهش میگن؛ قیمتها رو نمیبینی؟ این چیه تو آوردی؟

میگه من شنیدم خیلی خوبه، اومدم بگم   این شخصی که همه ازش تعریف میکنن ؛منم خریدارم ،گیرم که بضاعتم اندکه .....می خوام اسمم توی لیست خریدش  باشه

 

من می گم حالا که آخرت ما در گرو اعمال دنیای ماست،بیائید خوبی و زیبایی پیش بفرستیم

بگیم خدایا  خودت کریمی ،رحیمی و...

آخرین آرزو واسه مادر عزیزم بابای مهربونم

واسه خواهراو برادرای گلم و از همه مهمتر

واسه همسر عزیزم و دختر گلم نرگس خانمم

آرزوی سلامتی می کنم

آمین یا رب العالمین

اعمال این شب در ادامه مطلب...

ادامه مطلب ...

روح خدا روح الله به ملکوت اعلی پیوست

 روزی که تو رفتی در گوشه ای از این کره خاکی , به یکباره روح از تن میلیونها انسان جدا گشت و گرد یتیمی بر سر و روی کودکان , جوانان , میانسالان و پیرزنان و پیرمردان نشست

روزی که تو رفتی , واژگان غم و اندوه معنای دیگری یافتند و اشک دمادم کاسه چشم بسیاری را پر و گونه های تفتیده بی شماری را خیس خیس کرد و تو با آنکه همه را دوست داشتی و برای تمام اهل زمین سعادت آرزو میکردی به اشاره کوچکی از دوست با دلی آرام و قلبی مطمئن رهسپار دیار او شدی .

و حالا با اینکه سالها از سفر آسمانیت میگذرد اما هنوز بوی خوشت در کوچه پس کوچه های قدیمی شهر جاریست و نام شریفت بر هزاران هزار کوی و کوچه و برزن نقش بسته است و عشق به تو و آرمانهای بلندت در گنجینه دل میلیونها انسان در جای جای زمین جای گرفته و جاودانه گشته است .

ما بی تو هیچیم , ما بی تو گمنامیم , ما بی تو در هیچ جای دنیا شناخته نمی شویم , حتی انقلاب عظیمی که سالها پیش با دم مسیحایی تو دراین سزمین آفریده شد , جز با نام تو در هیچ جای دنیا شناخته شده نیست .

وقتی تو رفتی اگر رهبر فرزانه ای از فرزندان برومند تو بر سر ما و این انقلاب دست نوازش نمی کشید معلوم نبود عاقبت ما و عاقبت ای انقلاب چه میشد .

امام ! هرگز موفق به دیدار سیمای ملکوتی و نورانیت نشدم و آن زمان که شما را از دست دادم کودکی ده ساله بیش نبودم , اما خوب به یاد دارم که خبر رحلت شما چه غوغایی به پا کرد و اشک از دیدگان همه جاری کرد و اکنون که که قریب به ۲۲ سال از عروجت می گذرد می بینی که چگونه خیل دوستدارانت برای تجدید میثاق با آرمانهای والایت و بستن پیمانی دوباره با تو و رهبر عزیزتر از جانمان در سالگرد هجرت جانگدازت حضور می یابند . افسوس که کودک بودم و عاجز از درک وجود شخصیت شما . اما بدان ای امام که راه و هدف و آرمانهای بلندت تا ابد جاویدان و پایدار است و برای تحقق آن تلاش میکنم . پس شما نیز موفقیت مارا در این راه از خدای خویش بخواهید و بدانید همیشه ماندگار و جاوید خواهی بود .

می خواهم از تو بیشتر بگویم اما بیش از این نمیتوانم بگویم که تو روح خدا در کالبد انسان و انسانیت بودی . نامت بلند و روحت شاد باد .

روز مادر مبارک

پیدایی؛ پیداتر از روشنایی، پیداتر از آفتاب، پیداتر از نهایت امید.

عشق و حماسه، ادامه مهربانی تواند. از دامان توست که مرد به معراج می رود.

سرچشمه تمام پاکی ها، دامان توست.

جان های پاک را در دستانت به تماشای آفتاب دعوت می کنی. روحت از تمام آینه ها زلال تر است. 

فرشته های خداوند، به کرامت انسانی تو سر به سجده می سایند.

عفت، بلندترین قله ای است که پرچم زنانگی ات را بر آن افراشته ای.

گرمی آغوشت، امن ترین پناهگاهی است که برای روزهای پر از دلهره کودکانه سراغ دارم.

دورترین رودها، زلالی تو را به دریاها سوغات می برند.

بوی عصمتت، دل نوازترین نسیمی است که زمستان ها را به بهار نزدیک تر می کند، تو وارث پاکدامنی مریمی؛ میراث دار شجاعت آسیه در تالارهای کافر مصر؛ تکه ای از بزرگواری خدیجه علیهاالسلام در روزهای فقیر بعثت هستی؛ جان آزاده سمیه شهیدی؛ هم پای روزهای صبور زینب علیهاالسلام هستی. تو آمیزه ای از عشق و صبر و شجاعت و مهربانی و معصومیتی. تو از تمام غنچه هایی که می شناسم پاک تری. کرامتت را در عصمت گلبرگ های بهشتی پیچیده اند.

تو سربلندترین درختی هستی که من سراغ دارم؛ درختی که از تمام توفان های گناه، پاکدامن گذشته و از بادهای وحشی دامن گرفته تا به خداوند نزدیک تر شده است.

غرورت، کوه هیبتی است که هفت پشت چشم های هوس آلوده را می لرزاند و کلام محکمت، خیال های خام را می شوید و می شوراند. درود بر تو که معصوم ترین فرشته خداوندی. 

                                    روزت مبارک مادر عزیزم

۱۲بهمن ۵۷

دوازدهم بهمن ماه سال 1357هواپیمای ایرفرانس حوالی 9 صبح در فرودگاه مهرآباد می نشیند و امام‌خمینی‌ پس از 15 سال هجرت، پا به خاک میهن اسلامی می‌گذارد.

جمعیت استقبال‌کننده در طول 33 کیلومتر از فرودگاه مهرآباد تا بهشت زهرا که مقصد بعدی امام ‌ بود، در انتظار هستند تا بزرگترین استقبال تاریخ را رقم زدند‌. 

emam

پس از 15 سال تبعید و دوری از وطن باید استقبالی شایسته از امام خمینی می‌شد اما ایشان قبرستان پایتخت را برای سخن گفتن در جمع میلیونی مشتاقان برمی گزینند؛ همانجایی که یادگار رژیم پهلوی است و فرزندان وطن که برای اسلام برخواسته و جاوید شده بودند در آنجا آرام گرفته بودند.

بسم‌‌الله الرحمن الرحیم امام خمینی در همهمه تمامی آنانی که در بهشت زهرا منتظر شنیدن سخنان رهبر انقلاب اسلامی بودند.... 

به ادامه مطلب بروید....

ادامه مطلب ...