ایران سبز
ایران سبز

ایران سبز

این یک مسئله شخصی است

برگرفته از وبلاگ دوستان 

در یکی از کلاس هایی که چند سال پیش در دانشگاه آزاد اسلامی زنجان داشتم، یک روز صبح وقتی تعدادی از دانشجویان با حالتی معترض و با کمی تأخیر وارد کلاس شدند، از آن ها علت تأخیرشان را جویا شدم؛ گفتند حراست دانشگاه بخاطر پوشش و وضع حجابشان مانع ورود آنها به دانشگاه شده و آنها مجبور شده اند برای تعویض لباس و اصلاح پوشش خود به خانه برگردند. معلوم شد مقررات جدیدی در مورد نحوه لباس پوشیدن و حدود حجاب اسلامی در دانشگاه وضع شده که از آنروز به اجرا گذاشته شده بود. بین این دانشجوها یکی از دانشجویان دختر شدیداً معترض بود که کسی حق ندارد بخاطر مسأله ای که کاملاً شخصی است و ربطی به کسی ندارد، مانع ورود دانشجو به دانشگاه و حاضر شدنش سر کلاس درس شود.

 

 

می دانستم که او با توضیح ضرورت التزام به احکام اسلامی و بقول گفتنی با منبر رفتن مجاب نمی شود. و می دانستم از آنجائی که چنین اعتراضی اصولاً پارادایمی بوده و در واقع اصلاً متوجه قوانین دانشگاه نیست با چنین شخصی باید در پارادایم خودش صحبت کرد! برای همین به او گفتم: شما می دانید که در برخی از دانشگاه های اروپا حجاب اسلامی دختران مانع ورودشان به دانشگاه می شود؟ گفت: بله! گفتم: آیا می دانید که دانشجویان محجبه ای که حاضر به زیر بار رفتن نمی شوند، از دانشگاه اخراج می شوند؟

 

 

 با تردید گفت: خب مقررات دانشگاه است! گفتم: خب آن مقررات آن دانشگاه است، این هم مقررات این دانشگاه است، رعایت کنید. سکوت کرد و دیگر جوابی نداشت بدهد. حکماً اگر با او در پارادایم شرع صحبت کرده بودم، احتمالاً تا آخر کلاس باید با او و بقیه کلاس بحث می کردم. من فراست میرزا ملکم خان، روشنفکر مشهور دوره قاجار را تحسین می کنم که گفته: «قانون در فرنگ جای کتاب شرع است»!

 

 

 

سرّ آنچه برخی از دانشجویان ما و بطور کلی قشری از جوانان را به تواضع در برابر «قانون» اما سرکشی در برابر «شرع» وا می دارد، در همین جمله کلیدی پنهان است که از آنها می شنوید: «این یک مسأله شخصی است». اصلاً قانون برای پذیرفته شدن نیازی به راه یافتن به «قلب» ندارد و پذیرفتن آن ملازمت با حفظ منافع دارد درصورتیکه احکام شرع جز از طریق راه یافتن ایمان به «قلب» سر نهاده نمی شوند. پارادایمی که جمله «این یک مسأله شخصی است» در آن تعریف می شود «اومانیسم» است؛ به معنی «انسان محوری» و انسان محوری با «شرع» که از ناحیه «خدا» تشریع می شود فاصله ای غیرقابل اندازه گیری دارد. از اینرو شخصی بودن بسیاری از مسائل، حتی اخلاق، از واجبات «اومانیسم» محسوب می شود.

 

 

 

وقتی در آذرماه 1369 جمله اوکتاویوپاز1 که «هر اتاقی مرکز جهان است» بر روی جلد مجله «گردون» تیتر شد، شهید آوینی واکنشی عالمانه به این انتخاب نشان داد. او در ابتدای مقاله ای با عنوان «پروسترویکای اسلامی وجود ندارد» نوشت: «به قول قدما که می گفتند «شرف المکان با لمکین»، اعتبار اتاق نیز به آن ذی روحی است که در اتاق می زید، یعنی «انسان» و به عبارت بهتر «بشر»؛ آن هم نه یک اتاق خاص، هر اتاقی! و نه یک بشر خاص، هر فردی از افراد بشر؛ یعنی اومانیسم، و آن هم متزلزل ترین صورت آن که اندیویدوالیسم [فردگرایی، شخص گرایی] باشد. روی سخن با آقای «پاز» نیست که بالعکس، ذکاوت او را در کشف باطن اومانیسم باید ستود. عجیب آن است که همزمان با پروسترویکای گورباچف و نوید آمدن ماهواره و تبلیغات مک لوهانی دهکده جهانی و طرح فرضیه «قبض و بسط تئوریک شریعت» [ از عبدالکریم سروش]، ناگهان این سخن سر از روی جلد مجله جدیدی درمی آورد که مدعی «نسل سوم» است... اومانیسم، یا در مصداق جمعی بشر ظاهر می شود و کار به جامعه پرستی و سوسیالیسم می کشد و یا در مصداق فردی بشر به فردپرستی می انجامد و مدعی، فریاد می زند که «هر اتاقی مرکز جهان است». هر اتاقی مرکز جهان است یعنی هر فردی از افراد بشر قطب عالم است!»

 

 

 

حلقومی که فریاد می زند «این یک مسأله شخصی است» از جنس همان حلقومی است که «هر اتاقی مرکز جهان است» را فریاد می زند. پیداست که در پارادایم «هر فردی قطب عالم است»، حجاب که از احکام شرع مبین اسلام است نیز مسأله ای می شود شخصی که به هیچکس ربطی پیدا نمی کند مگر به آنکس که پذیرفته باشد که هر فردی قطب عالم است! شعارهایی مثل حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق همجنسگرایان و غیره در همین چهارچوب تعریف می شوند و هر آنچه که در برابر اعطای این حقوق قرار بگیرد قابل رد است حتی شرع اسلام.

 

 

 

وقتی دهه سوم انقلاب اسلامی به دوم خرداد 76 رسید به مدد شعار «توسعه سیاسی»، بستر مناسبی برای یکی از تقابلات فرهنگی و به تبع آن سیاسی پرچالش در دانشگاه ها و محیط های علمی و فکری ایجاد شد و آن تقابل اومانیسم (انسان محوری) در برابر تائویسم (خدا محوری) بود. افرادی همچون دکتر سروش از چهره هایی بودند که با مغلطه در این حوزه، اساس تحول فرهنگی مخربی را پدید آوردند (خزلهم الله اجمعین).

 

 

 

سروش به مثابه داوری که گویا خود از دایره هر دو حوزه اومانیسم و تائویسم خارج است، می گفت اومانیست ها چون می گویند «حقوق بشر» لذا اینها حقگرا هستند و مطالبه «حقوق» دارند اما شما در دین «تکلیف» دارید و ملزم به عمل به تکالیف شرعید. چنین تفکیکی خود بخود این ذهنیت را برای شنونده ایجاد می کرد که پس آنکه اومانیست است «تکلیف» ندارد و متقابلاً انسانی که ملتزم به تکالیف شرع است حق مطالبه «حقوق» خود را ندارد و از آنها محروم است، لذا باید حق انسان را از خدا گرفت!

 

 

 

طبیعتاً وقتی این مغلطه تبدیل به باور بشود، برآیند آن چون و چرائی خواهد بود که در برابر احکام شرع صورت می گیرد. و مگر نمی گیرد؟ «چرا خداوند گفته زن باید حجاب داشته باشد؟» نه سؤالی است که درپی پاسخ است، بلکه درپی مؤاخذه خدا و گرفتن حق انسان از خداست و تمنای رهایی از قید حجاب دارد. کار این پارادایم تا آنجا می تواند پیش برود- کما اینکه رفته- که انسان این حق را برای خود قائل می شود که بگوید: «کیست که بتواند به انسان بگوید این کار را بکن و این کار را نکن؟» کما اینکه گفتند و در یکی از ویژه نامه های روزنامه «شرق» در سال83 به صراحت نوشتند که «مسأله بشر در همیشه تاریخ این بوده که کسی به او نگوید این حرام است، این واجب است و این را نباید انجام بدهی و این را باید انجام بدهی یا این مکروه است و آن مستحب است و این مباح؛ بلکه همه چیز برای بشر مباح است!» و آمدند که حق بشر را از خدا بگیرند و این تلقی، دانسته و ندانسته آنقدر حتی با لباس دین و توجیهات برخی از علمای دین در آن دوره دامن زده شد که نتیجه آنرا امروز با جملاتی از قبیل «این یک مسأله شخصی است» از زبان های بریده از وحی می شنویم.

 

جدایی نادر از سیمین یا ...

برخی معتقدند که نباید موضوع را سیاسی نمود، اما اولین مسئله این است که اگر امریکا نگرشی سیاسی نسبت به این فیلم ندارد چرا خانم ویکتوریا نولند سخنگوی وزارت امور خارجه امریکا  به اصغر فرهادی بطور رسمی تبریک می گوید!؟ چه ارتباطی میان وزارت امور خارجه امریکا، نهادی صرفا سیاسی با سینماست!؟(اختصاصی)

http://dl.funiha.com/images/66004318492787806542.jpg

در هشتاد و چهارمین دوره مراسم اسکار  فیلم "جدائی نادر از سیمین" به کارگردانی آقای  اصغر فرهادی  جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان را دریافت کرد
برخی از همان ابتدا به این فیلم نقدهای متعددی وارد می ساختند و آنرا را زیر سوال می برده و می برند. برخی نیز از اینکه این فیلم تا این حد پرفروش بوده و توانسته است جایزه ای  بین المللی را از آن خود کند به خود می بالند و اعلام می دارند که این فیلم توانست نام ایران را در صحنه بین المللی بیشتر از پیش مطرح نماید. اما واقعیت کجاست !؟ بررسی چند نکته نیاز به بررسی دارد :

1- برخی معتقدند که نباید موضوع را سیاسی نمود، اما اولین مسئله این است که اگر امریکا نگرشی سیاسی نسبت به این فیلم ندارد چرا خانم ویکتوریا نولند سخنگوی وزارت امور خارجه امریکا  به اصغر فرهادی بطور رسمی تبریک می گوید!؟ چه ارتباطی میان وزارت امور خارجه امریکا، نهادی صرفا سیاسی با سینماست!؟

2- نگاهمان را قرآنی کنیم. مگر نه اینکه کتاب الله و عترتی برای هدایت بشریت هستند ؟ بیاییم برای ندرت بارمین بار هم که شده نگاهی الهی و قرآنی به این موضوع داشته باشیم:
بر همگان مبرهن و آشکار است که سینمای جهان دست مایه یهود و تحت سیطره یهودیان است. پس :

اولا : توهم رو آوردن صنعت سینمای یهودی زده به نگرشی مثبت درباره ایران اسلامی تا حد اکران این فیلم در اسرائیل و اهداء جایزه به فرهادی توسط مدونا سمبل شهوت و مبلغ کابالائیزم کاملا غلط است زیرا :


لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا یسْتَکْبِرُونَ « سوره مبارکه مائده آیه 82»


یقیناً سرسخت ترین مردم را در کینه و دشمنی نسبت به ایمان آورندگان، یهودیان و مشرکان خواهی یافت.و البته نزدیک ترینشان را در دوستی با مؤمنان، کسانی می  یابی که گفتند: ما نصرانی هستیم. این واقعیت برای آن است که گروهی از آنان کشیشان دانشمند و عابدان خدا ترس اند، و آنان [در پیروی از حق] تکبّر نمی کنند.

ثانیا : مسلما این قوم لعن شده الهی نمی توانند داوران منصفی جهت ارزیابی یک محصول فرهنگی تولید شده در ایران اسلامی باشند، ضمن آنکه اساسا این قوم فقط جهت گسترش فساد در زمین تلاش می کنند :


وَقَالَتِ الْیهُودُ یدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ ینْفِقُ کَیفَ یشَاءُ وَلَیزِیدَنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیانًا وَکُفْرًا وَأَلْقَینَا بَینَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى یوْمِ الْقِیامَةِ کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَیسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَادًا وَاللَّهُ لَا یحِبُّ الْمُفْسِدِینَ« سوره مبارکه مائده آیه 64»


و یهود گفتند: دست [قدرت] خدا [نسبت به تصرّف در امور آفرینش، تشریع قوانین و عطا کردنِ روزی] بسته است. دست هاشان بسته باد و به کیفر گفتار باطلشان بر آنان لعنت باد؛ بلکه هر دو دست خدا همواره گشوده و باز است [به هر چیز و به هر کس] هر گونه بخواهد، روزی می  دهد. و مسلماً آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده است، بر سرکشی و کفر بسیاری از آنان می  افزاید. و ما میان [یهود، نصاری و گروه های دیگر] آنان تا روز قیامت کینه و دشمنی انداختیم. هر زمان آتشی را برای جنگ [با اهل ایمان] افروختند خدا آن را خاموش کرد، و همواره در زمین برای فساد می  کوشند، و خدا مفسدان را دوست ندارد

پس چه موضوعی نظر یهودیان را به این فیلم معطوف داشته است!!!!؟؟

ثالثا : اگر در محال ترین حالت ممکن نیز درنظر بگیریم که سینمای بین المللی تحت سلطه یهود نیست، مشکل چند برابر می شود، زیرا دقیقا یکی دیگر از فیلمهای دیگری که در کنار فیلم اصغر فرهادی جایزه گرفت و آنجلینا جولی نیز سازنده آن بود فیلمی ضد اسلامی و در جهت تطهیر جنایات صربها در بوسنی و هرزگوین می باشد(درباره سرزمین خون و عسل مطالعه کنید). حال به این آیه از قرآن توجه فرمائید :


وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِکُمْ کُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَینَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى یأْتِی اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ«سوره مبارکه بقره آیه 109»

بسیاری از اهل کتاب پس از آنکه حق برای آنان روشن شد به سبب حسدی که از وجودشان شعله کشیده، دوست دارند که شما را پس از ایمانتان به کفر بازگردانند. هم اکنون [از ستیز و جدال با آنان] درگذرید، و [از آنان] روی بگردانید، تا خدا فرمانش را [به جنگ یا جزیه] اعلام کند؛ یقیناً خدا بر هر کاری تواناست.

آقای فرهادی عزیز در انتها یادآور می شود :


وَلَنْ تَرْضَى عَنْکَ الْیهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِی وَلَا نَصِیرٍ«سوره مبارکه بقره آیه 120»


یهود و نصاری هرگز از تو راضی نمی  شوند تا آنکه از آیینشان پیروی کنی. بگو: مسلماً هدایت خدا فقط هدایت [واقعی] است. و اگر پس از دانشی که [چون قرآن] برایت آمده از هوا و هوس های آنان پیروی کنی، از سوی خدا هیچ سرپرست و یاوری برای تو نخواهد بود

یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْیهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَمَنْ یتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ«سوره مبارکه مائده آیه51»


ای اهل ایمان! یهود و نصاری را سرپرستان و دوستان خود مگیرید، آنان سرپرستان و دوستان یکدیگرند [و تنها به روابط میان خود وفا دارند]. و هر کس از شما، یهود و نصاری را سرپرست و دوست خود گیرد از زمره آنان است؛ بی تردید خدا گروه ستمکار را هدایت نمی  کند.

سخنی با نامزدهای انتخابات

یک: از منظر نفر پنجم از چهار نفر! 

  

یک/ ۱: صرف اینکه به کسی یا کسانی پول، غذا یا هر چیز دیگری بدهید، دلیل بر این نمی شود که ایشان حتما به شما یا لیست شما رای بدهند، چرا که در فتنه سال هشتاد و اشک، یکی از نامزدهای پرتبلیغ و پرخرج زد و از چهار نفر، پنجم شد! به عنوان مثال این نامزد که لابد معرف حضور همگان هست، گاهی به تمام ساکنین یک روستا یا یک شهر کوچک، غذا می داد، لیکن صرف این قبیل خوش خرجی ها، هرگز باعث نشد که مردم مورد لطف واقع شده، به ایشان رای بدهند. این حالا اسمش بی معرفتی است یا چیست، محل بحث ما نیست. به این نکته حتما دقت کنید. محل بحث ما و مد نظر ما، دقت شماست. عبرت شماست از انتخابات آن سال تلخ و شیرین.

یک/ ۲: در انتخاب افراد ستادتان اصلا عجول نباشید و با رعایت عنصر شایسته سالاری عمل کنید. اگر از یاد نبرده باشید، در انتخابات ۸۸ حتی رئیس ستاد انتخابات نامزد شماره پنج، روز رای گیری، در اوج بی مرامی و لامروتی، به شخص دیگری رای داد! پس ممکن است در صورت اعتماد بی مبنا به افراد، همچین بلایی سر شما هم بیاید. خودتان مراقب باشید.

یک/ ۳: الکی و همین طور هردمبیل پول خرج نکنید، به ویژه اگر پول تان کمی تا قسمتی، مال بیت المال باشد که به طریق اولی، مصداق بارز فعل حرام است. اگر هم پول خودتان است که حتما با علف خرس، باید تفاوتی داشته باشد! حتما از افراد ستادتان، آمار خرج و مخارج را بگیرید تا کلاه سرتان نرود. در فتنه ۸۸ نامزدی وجود داشت که اعضای ستادش، به اسم ناهار دادن به روستایی که کلا ۱۵۰ نفر جمعیت داشت، چیزی نزدیک ۱۵ میلیون تومان از آن بنده خدا تیغ زدند! خلاصه اینکه هوشیار باشید.

 

 

یک/ ۴: خیال نکنید که اگر ضد انقلاب از گوگوش تا سروش، به نفع شما درآمد، پس حتما پیروز انتخابات خواهید شد. در فتنه ۸۸ نامزدی وجود داشت که بر همین سیاق عمل کرد، حتی دراویش و فرق خاص و خواننده ها و چیزبازها و هم به طرفداری از وی وارد گود شدند، اما آن نامزد، با شکست خوردن از آرای باطله، نام نیکی از خود برای همیشه تاریخ به جا گذاشت! این نکته را هم دقت کنید

و: از منظر اون یکی! 

دو/ ۱: نه خودتان را بزرگتر از نظام تصور کنید و نه توهم کنید که رای دهندگان به شما، از ملت ایران بزرگترند. شما و هواداران تان، لابد زیرمجموعه همین نظام هستید که می خواهید وارد مجلس جمهوری اسلامی شوید.

دو/ ۲: قبل یا بعد از انتخابات، اگر به چیزی اعتراض دارید، حتما از راه قانون بروید و دور و بر آشوب نگردید و الا همان مردمی هم که به شما رای داده بودند، از گردتان متواری می شوند، به گونه ای که دیگر زنده و مرده شما برای مردم، حتی برای هواداران تان بی اهمیت می شود.

دو/ ۳: خیال نکنید که چون داماد فلان جا هستید، پس مردم بهمان جا، حتما باید به شما رای بدهند! باور کنید که زمینه سرور و شادمانی مردم را به طرق دیگری هم می توان فراهم کرد!

دو/ ۴: وزارت کشور و شورای نگهبان، به شما خواهند گفت که رتبه تان چیست. حرف در و همسایه و دوست و رفیق و بی بی سی و ملاک پیروزی شما نیست، به خصوص که هنوز ساعت رای گیری تمام نشده باشد!

***

و اما گذشته از شوخی -که خیلی هم شوخی نبود نکات بالا- همین که عزم کرده اید بر تنور انتخابات جمهوری اسلامی بدمید، کار مقدسی است. پس نیت تان را خدایی و خالص کنید و از یاد نبرید که شعار بی منطق و خارج از حیطه وظایف یک نماینده ندهید. هیچ چیز برای مردم، شیرین تر از صداقت و روراستی نیست. رمز پیروزی شما می تواند همین راست گویی باشد. اگر هم راهی بهارستان نشدید، در جمهوری اسلامی، قحطی صندلی برای خدمت نیست. شرط است که قصدتان قدرت نباشد و خدمت باشد! گاهی هم بد نیست با خودتان زمزمه کنید که برای همین مجلسی که شما نامزد ورود به آن شده اید، خیلی خون ریخته شده. خیلی خون! مبادا که شرمنده این خون ها شوید که حساب تان سخت خواهد شد 

 

آیا بی‌حجابی؛ آزادی است؟

روی سخنم با شماست که میگی بی‌حجابی آزادیه، حجاب محدودیته،‌ حجاب اجباره، بی‌حجابی یعنی آزادی اندیشه ... تا حالا یه دفعه به اینا عمیقا فکر کردی؟ یا چون مدام داری دیگران رو به بی‌فکری متهم میکنی فرصت نکردی فکر کنی؟ می‌خوام ازت بپرسم :

بی‌حجابی؛ آزادی از چی؟ آزادی در چی؟ آزادی برای چی؟

 

همراهان گرامی  ممنون میشیم اگر نظراتتون روهم مرقوم بفرمایید.

 


دارم فکر می‌کنم ... می دونی به چی...؟ دارم فکر می‌کنم که ماشاا... بزنم به تخته ایرانی‌ها تو همه چی سرن... از تاریخ و تمدن گرفته تااااا... تا نظریه‌پردازی، مثلا ببین غربی‌ها چقدر زحمت کشیدن، چقد وقت گذاشتن، چقدر هزینه کردن!!! مارتین لوتر و کارل پوپر و شلایر ماخر و غیره و غیره ... تربیت کردن تحویل بشریت دادن. ما همه اینا رو یه جا با هم داریم. یه جورایی آچار فرانسه...گرفتی؟

آفرین...داش فرج رو می‌گم؛ فرج دباغ ... الانا بهش میگن دکتر سروش!! چه اصطلاحاتی‌ام می‌گه (آزادی از و آزادی در و...) چه نخبه‌ای داریم قدرشو نمی‌دونیم! خودمونیمآ ولی خب از حق نگذریم تفکراتشونو ... ببخشید تفکراتشو (مال خودِ خودِ داش فرجِ، از هیج جا هم تقلب نکرده) داریم مو به مو اجرا می‌کنیم.

خیلی‌ها مصداق کامل حرفاشن!! مثلا بزرگ‌ترین صاحبان تجربه دینی پیرزنا هستن. یه سری هام به عنوان نماینده زن اسلام اصلاح شده، معرفی می‌شن!!! جایزه نوبل هم می‌گیرن. احسنت... به شیرین خانوم ...
یادمه ننه تاریخ می‌گفت: شیرین خانم اوایل انقلاب در مورد حجاب نیویسندگی‌ام می‌کرده جون تو! بعدش نمی‌دونم چتو شد! تجربه دینی‌ای چیزی بهش دست داد که ییهو ایشونم به اوشون دست داد، البته به ژاک شیراک. آره می‌گفتش که شیرین جون از اینکه ژاک شیراک دستشو به گرمی فشرده ابراز افتخار می‌کرده ...!

خلاصه ننه تاریخ انگشت به دهن مونده بود که ننه شیرین چطوری تونسته توی یک حرکت ماهرانه به این سرعت اسلام رو اصلاح کنه و تحویل جوامع بشری بده و جایزه‌ام بهش بدن. چه سخاوتی دارن این غربی‌ها! ما ایرانی‌ها باید تو سخاوت جلوشون لنگ بندازیم. خب رو راست بگم... وقتی فکرم به اینجاها می‌رسه، به آدم‌هایی که چه راحت به عروسک‌های خیمه شب‌بازی شیطان تبدیل میشن، نمی‌دونم چرا فکر می‌کنم نباید بی‌تفاوت باشم ... رو راست‌تر بگم، نباید سیب زمینی باشم.

وقتی به اینجا می‌رسم یاد خودمون می‌افتم؛ خودمون یعنی ما دانشجوا ... دختر یا پسر ... باحجاب یا بی‌حجاب ... با استدلال یا بی‌استدلال... با استدلال از قرآن و سنت و روایات... یا با استدلال آقا فرج و شیرین خانم...

روی سخنم با شماست؛ شما که میگی بی حجابی آزادیه، حجاب محدودیته،‌ حجاب اجباره، بی‌حجابی یعنی آزادی اندیشه ... تا حالا یه دفعه به اینا عمیقا فکر کردی؟ یا چون مدام داری دیگران رو به بی‌فکری متهم میکنی فرصت نکردی فکر کنی؟ می‌خوام ازت بپرسم آزادی از چی؟ آزادی در چی؟ آزادی برای چی؟
 
آیا منظور تو اینه؟ آزادی از حجاب در جامعه (دردانشگاه) برای...!!! برای چیشو دیگه خدا میدونه. آره؟ اگه فکر می‌کنی من می‌گم حجاب محدودیت نیست و مصونیت است و فلان است... اشتباه می‌کنی.

من می‌گم حجاب آزادیه؛ آزادی از گناه در جامعه اسلامی برای خدا.  بله عزیز ِمن، واسه ما، برای چیه، خودِ خداست ... شما چرا بی‌حجاب میای بیرون؟ چرا با بی‌حجابیت مانع آزادی ما میشی؟ مگه آزادی تو مقدم تره از آزادی ما؟ اگر برهنگی تمدن است، قطعا حیوانات متمدن‌ترین موجودات روی زمین‌اند.

از نگاه دین سلامت شخص را تقوای او تعیین می‌کند و چون بی‌حجابی هم یک نمونه از بی‌تقوایی است پس بی‌حجابی یک مَرَض است؛ یک مرض مسری، ولی علاج داره.
 
اگه به این سن و این موقعیت (قشر فرهیخته جامعه بودن) رسیدی و هنوز معنی و فلسفه حجاب رو نمی‌دونی، باید بگم مشکل از خودته، اگرم نمی‌خوای بدونی اون دیگه مشکل خودته. بعد ازگذشت سی و چند سال از عمر یک حکومت مردمی اسلامی اون کسی که باید بیدار می‌شد، شده ولی کسی که خودش رو به خواب زده، محاله بیدار شه، همون بهتر که خوب به خواب بره.

اصلا بی‌حجابی یک عقیده نیست که آن را در چارچوب آزادی عقیده قرارش دهیم و مصون بماند، بی‌حجابی یک انحراف است که باید جلوی آن را گرفت.

شاید خیلی وقت است که در مرحله زبانی امر به معروف مانده‌ایم. اگر به همین شکل  پیش برویم انقلاب ما هم به جایی می‌رود که انقلاب فرانسه رفت. اصلا مشکل ما اینه که جبر نیست، اگر بود اونوقت می‌دیدیم اعجاز اجبار رو...!

اگر مسترها و موسیوهای شامپاین خور میتونن تو دانشگاهاشون مانع حجاب اسلامی بشن، قطعا حاج آقاهای زمزم خور هم می‌تونن حجاب رو اجباری کنن...! چه اشکالی داره؟ اونا که ادعای آزادی اندیشه شون می‌شه، چرا با تهدید به اخراج مانع حجاب میشن؟ آهاااای...دموکراسی، جواب منو بده... چرا هرکی با هر به اصطلاح عقیده‌ای!!! و هر عمل کثیفی (همجنس باز و ...) می‌تونه هر قیافه‌ای داشته باشه، ولی یه مسلمون با عقیده پاک اسلام ناب محمدی نمی‌تونه...؟؟ حالا ابداع چند هزارساله قوم لوط شده سند حقوق بشر غرب ... پس چرا به ما می‌گویند مرتجع؟

دوست من، دانشجوی ایرانی آیا تا به حال به اینا فکر کردی؟ حالا روی سخنم با توست؟ تویی که اگر بدانی کسی تو را به بازی گرفته عصبانی می‌شوی و ساکت نمی‌نشینی! تویی که به قول ما دانشجوها سیب‌زمینی نیستی و نمی‌خواهی دیگران هم تو را سیب زمینی فرض کنند. آیا تا به حال فکر کردی غربی‌هایی که به خاطر یک دلار آدم می‌کشند، چرا وقتی خود در اوج بحران اقتصادی اند هزاران دلار هزینه کرده و برای ما شبکه BBC فارسی راه اندازی می‌کنند؟ آیا تا به حال فکر کردی که خط قرمز لیبرالیسم و دموکراسی و ... چیست؟

بله دانشجوی ایرانی، خط قرمز اینا اسلامه ... به قول خودشون هیچ سخنی فوق چون و چرا نیست ...! پس یعنی فقط لیبرالیسم اونا فوق چون و چراست؟؟ باید خدا نیست رو بپذیریم تا متمدن و آزاد اندیش باشیم...؟؟! هستند آدمک هایی که روح و فطرت انسانی‌شان را به ناچیز فروختند؛ آدمک‌هایی که اگه مجوز قانونی داشته باشن، حتی علیه خدا هم راهپیمایی می‌کنن... امام زمان رو تو حکومت خودش استیضاح می‌کنن... و امام حسین رو خشونت طلب می‌خونن...! باور کن اینا رو من نمیگم. اینا رو مسلمان زاده‌های خسته از اسلام گفتن، مردان خسته از مردانگی!

می‌دونی چرا این همه جنبش و نهضت و ایسم و ایسم و هزاران ایسم دیگر جواب نمی‌ده؟ چرا همش دارن عوض میشن؟ چون تنها مکتبی که با ما معامله انسانی کرده، اسلامه...! وقتی به اینجا می‌رسم سر به سجده می‌ذارم از اینکه مسلمونم ... خب حالا تو بگو اگه چیزی مضرِ به 70، 80 سال دنیای منه باید جلوشو گرفت، اما اون چیزی که مضرِ به بی نهایتِ منه، نباید....؟؟؟

من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست  
تو هم ز روی اجابت چنان بخوان که تودانی

مخ زنی

سکوت داخل تاکسی حاکم بود گزارشگر رادیو خانواده ؛از سالن دادگاه گزارش می داد گزارش دختر کم سن و سالی رو که میخواس زن دوم آقایی بشه که یه فرزند داره

گزارشگر: چرا با این مرد میخوای ازدواج کنی؟

دختر: باهم حرف زده ایم این آقا از دردهاش برام گفته زنش نتونسته به او و فرزندش محبت کنه و... (صدای گریه و ناله زنی هم می اومد که بعدها گزارشگر او را مادر دختره معرفی کرد)

دیگه به مقصدم رسیده بودم از تاکسی پیاده شدم

آنچه به نظر می رسید شازده پسره !مخ دختره رو خورده بود (مخ زنی) و تا زمونیکه دختره متوجه نشه چه کلاهی به سرش رفته نمیشه براش کاری کرد

واما مخ زنی یعنی چه؟

مخ زنی-منجاب

دخترها سرشار از عواطف و احساسات بکر و تازه هستند که اگه پدر و مادر نتونند این احساساتو پر کنن و اگه دخترا نتونن صبر پیشه کنن

 در جای دیگه شازده پسرایی پیدا میشن که از این احساسات دخترونه نهایت سوء استفاده را بکنند و در جهت اهداف خودشون که همون بهره کشی جنسی و اقتصادی است بکار بگیرند

وقتی پسری با عملیات ویژه (تیکه پرونی، اس ام اس،شیک پوشی وغیره ) با یه دختره به تنهایی بتونه در نیمکت پارکها و یا کوچه های خلوت صحبت کنه و این اجازه رو هم دختره به پسره بده

اونوقته که مخ زنی شروع میشه پسره وارد فاز احساسات میشه و از شیوه های مختلفی استفاده میکنه

گاه از مصییبتهایی که(خدا نصیب گرگ بیابون هم نکنه) براش افتاده حرف میزنه و گاه از اینکه چگونه در مقابل این ناکامی خم به ابرو نیاورده حرف میزنه پسره اگه روانشناس خوبی باشه درست

 حرفهایی رو میزنه که دختره دوس داره بشنود اگه لازم بدونه که بتونه اعتماد دختره را جلب کنه وارد فاز مذهبی هم میشه و سجاده آب میکشه از زیارات و حج رفتناش میگه

اگه احساس کنه دختره رؤیاهاشو در اروپا میبینه از توالت رفتنش در فلان کشور اروپایی حرف میزنه تا اینکه با فلان خواننده در فلان هتل عکس انداخته

و این داستان با گل خریدنها،بستنی خوردنهاو… ادامه پیدا میکنه تا اینکه مخ دختره هک میشه حالا دیگه دختره در اختیار پسره اس و باقی قضایا

منجاب - مخ زنی پسرها و متقابلا..

از جمله نشانه هایی رو که می توان برای دخترانی که مخ زنی شدن شمرد

1.       در مقابل هر گونه نصیحت و پند که از طرف والدین و یا دوستان در مورد دوس پسره میشه حالت تدافعی وعصبانیت بخود میگیره

  1. اس ام اس بازی ها و بیرون رفتنا و بی قراری دختره بیشتر میشه
  2. در حالت حاد اعتماد دختره اونقدر بیشتر میشه که اسرار خانواده را اعم از آلبوم خانوادگی گرفته تا دفتر خاطرات و البته اسرار داخل موبایلشو در اختیار پسره قرار میده
  3. دختره خواستگارانشو جواب میکنه بامید پسره و دوس پسره هم هی زمانو عقب وجلو میکنه
  4. دختره حاضره دانشگاهشو و حتی آینده اش رو به خاطر پسره به تعویق بندازه
  5. و بقیه را شما بگین

دلم برایش تنگ می شود

امروز مولایتان را دیدم، چقدر زیبا بود!

نمی دانم چرا با یک نگاه، با همان نگاه اول، عاشقش شدم.

مولای شما، همانیست که ما ماه‌هاست در میدان‌های قیام‌مان به دنبالش می‌گردیم.

مولای شما، همانیست که سال هاست آرزویش را داشتیم.

مولای شما، چقدر خوب می‌فهمد، چقدر خوب صحبت می‌کند، چقدر خوب نگاه می‌کند.

مولای شما، همان حرفی را می‌زند که من سال‌هاست در دل خود فریاد می‌زنم.

چرا اشک می‌ریزم؟ این اشک‌ها دست خودم نیست!

اشک‌هایم نشان‌دهنده‌ی عشق من است به او

نمی دانم چرا با یک نگاه، با همان نگاه اول، عاشقش شدم.

شنیده‌ام که مولایتان مظلوم است. شنیدم ولی نفهمیدم چرا!

شنیده‌ام که مولایتان گاهی، از دست نامردمان، با امام زمانش درد دل می‌کند.

شنیده‌ام که مولایتان ندای “این عمار” سر داده است!

شنیدم ولی نفهمیدم چرا!

ای کاش ما هم حسینیه امام خمینی داشتیم.

ای کاش ما هم می‌توانستیم شعار بدهیم: این همه لشکرآمده ** به عشق رهبر آمده

ای کاش ما هم چنین رهبری داشتیم تا جانمان را فدایش می‌کردیم.

دلم برای امام خامنه‌ای تنگ میشود، ولی

ولی از امروز می‌خواهم همه دنیا بدانند که مولای من امام خامنه‌ای است.

حتی اگر هزاران کیلومتر از او فاصله داشته باشم.

حتی اگر برای درک صحبت هایش نیاز به مترجم داشته باشم.

حتی اگر باید تنها به دیدن عکسش اکتفا کنم.

حتی اگر تا آخر عمرم هم دوباره او را از نزدیک نبینم.

*

افتخار

عشق از نوع مذهبی - دختران پیشونی سفید

وقتی اون روز تو باغ همه ی خانومها رو جو گرفته بود و جلوی همه قهقه می زدن   و شوهراشون هم بی خیال نشسته بودن و تماشا می کردن وقتی منو هم به جمعشون دعوت کردن ؛ آروم تو گوشم گفتی: «مواظب وقار و متانت ات باش عزیزم اونجا بود که فهمیدم تو با همه مردها فرق داری وقتی حواسم نبود و کمی روسری ام لیز خورده بود و موهام دیده می شد با لبخند گفتی:«موهات بیرونه ها خانومی!»درحالی که موهام رو قایم می کردم نگاهی به زنهای اطرافم تو خیابون انداختم. شرم آور بود. شوهراشون چه بی خیال... اونجا بود که فهمیدم تو با همه مردها فرق داری وقتی درعین حال که منو به فعالیت اجتماعی و درس خوندن  و فعالیت در دانشگاه تشویق می کردی؛ هرازچندگاهی یادآوری می کردی که:«غرور زن در مقابل مردان غریبه بجا و خوبه ))اونجا بود که فهمیدم تو با همه مردها فرق داری وقتی اون روز آقای .... همسایمون اومده بود دم در. چادر سر کردم و رفتم قبض ها رو ازش گرفتم .برگشتم دیدم با لبخند بهم خیره شدی . گفتی: «خوشم اومد چه مردونه برخورد کردی, بدون عشوه و طنازی» اونجا بود که فهمیدم تو با همه مردها فرق داریوقتی اون روز تو مجلس عروسی یهو همه رو جو گرفت و زن و مرد قاطی شدن و... مردهای دیگه با چه لذتی به تماشا نشسته بودن.

تو مثل برق از جا پریدی و زدی بیرون. پشت سرت اومدم . گفتی:«متشکرم که اونجا نموندی))     اونجا بود که فهمیدم تو با همه مردها فرق داری- 

چنان نشسته ای به دل که باورم نمی شود**  

 از آسمان رسیده ای نگو زمین ؛که باورم نمی شود....



                   

نقل از وبلاگ پس از هبوط  http://bir-bakhish.blogfa.com/cat-6.aspx

آخر الزمان

روزی پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) به بعضی از کودکان نگاه کرد و فرمود: «وای بر فرزندان آخرالزمان از روش ناپسند پدرانشان!»

گفتند: «یا رسول‌الله! از پدران مشرک آنان؟»

فرمود: نه! از پدران مسلمان که به فرزندان خود، هیچ‌یک از احکام دینی را نمی‌آموزند و اگر فرزندان نیز در پی فراگیری (از معلمان و مربیان شایسته) برآیند، آنان را بازمی‌دارند و تنها به اندک درآمدهای مالی ایشان خرسند می‌گردند. پس بدانید که من از چنین پدرانی بیزارم و آنان نیز از من بیزارند.(1)

 -------------------

پی نوشت:

1. قال رسول‌الله (صلّی الله علیه و آله): «ویلٌ لِأولادِ آخِرِالزّمان مِن آبائِهِم!» فقیل: «یا رسول‌الله! مِن آبائِهِمُ المُشرِکین؟» فقال: «لا، مِنْ آبائِهمُ المؤمنینَ، لا یُعَلِّمُونَهُم شَیئاً مِنَ الفرائضِ و إذا تَعَلَموا أولادَهم مَنَعُوهُم وَ رَضُوا عنهم بِعَرَضٍ یَسیر مِن الدُّنیا فَأنَا مِنهم بَریءٌ وَ هم مِنّی براءٌ» جامع الاخبار، ص106.

خانومتونو ببینم ؟

جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت : ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟

اجازه چشم چرانی

مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری ... گه می خوری تو و هفت جد آبادت ... خجالت نمی کشی؟ ...

جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه داد خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین،

 

دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم ... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم مرد خشکش زد ... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد ...